یاسر خادم گفت: به بنی هاشم، دستور لازم را دادم و خودم نیز با آنها، خدمت حضرت رسیدم و عرض ادب نمودم و سلام مأمون را، به حضرت رساندم و مبلغ مورد نظر را، در مقابل او نهادم و شهری را بر حضرت عرضه داشتم که ساعتی در او نگریست، سپس تبسمی کرد و فرمود:
ای یاسر! قول و قرار میان ما و او، چنین بود که حتی با شمشیر بر من هجوم آورد؛ آیا او نمی داند که مرا، یاور و مانعی است که بین من و او، فاصله می اندازد؟
عرض کردم: سرورم! ای فرزند رسول خدا! این لحن عتاب و برخورد را، وا گذارید و گذشت نمائید؛ به خدا سوگند! و به حق جد بزرگوارت رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم، هر چه کرده از روی آگاهی نبوده و اصلا نمی دانسته که در چه نقطه ای، از زمین خدای متعال است و به یقین، بین خودش و خدای خودش، نذر صادقانه کرده و سوگند خورده است که بعد از این هرگز شراب ننوشد و مست نکند؛ چه اینکه شراب، از بندها و دامهای شیطان است و هنگامی که شما، ای فرزند رسول خدا! نزد او تشریف بردید، این ماجرا را به خاطرش نیاورید و ملامت و سرزنشش نفرمائید.
امام جواد علیه السلام فرمود: به خدا سوگند! قصد و نظر من نیز همین بود؛ سپس لباسهای خود را طلبید و از جا، بلند شد و همه ی حاضرین، همواره حضرت بلند شدند تا اینکه به نزد مأمون در آمد و چون چشم مأمون به حضرت افتاد، پیش پای حضرت بلند شد و او را به سینه چسبانید و به وی خوش آمد گفت و به احدی، اجازه ورود نداد و پیوسته با حضرت گفتگو و مشورت می کرد وقتی گفتگوها به پایان رسید، امام جواد علیه السلام فرمود: ای مأمون!
عرض کرد گوش به فرمانم.
حضرت فرمود: یک نصیحتی برای تو دارم، آن را قبول کن؛ مأمون گفت: به دیده منت دارم؛ نصیحت شما چیست ای فرزند رسول خدا؟!
امام جواد علیه السلام فرمود:
مایلم که تو، هنگام شب بیرون نروی؛ چه اینکه از این مردم به تو خاطر جمع نیستم و بازوبندی نزد من است که می توانی، خود را در حصار آن قرار دهی و از شرور و بلاها و ناگواریها و آفتها، ایمن گردانی؛ چنانکه دیشب خدای متعال مرا از تو نجات داد و هرگاه با وجود آن بازوبند، با سپاه روم و ترک، رو به رو شوی و همه ی اهل زمین، دست به دست یکدیگر دهند تا بر تو فائق آیند؛ به خواست خدای جبار، هرگز طرفی نخواهند بست و چنانکه مایل باشی، حرز را برایت بفرستم تا در برابر تمام آنچه گفتم، بدان پناه جویی.
مأمون گفت: آری، آن را به خط خودتان بنویسید و برایم بفرستید؛ حضرت فرمود: بلی.
یاسر خادم گفت: چون صبح دمید، امام جواد علیه السلام قاصدی فرستاد و مرا فرا خواندوقتی خدمت حضرت رسیدم و در مقابلش نشستم
پوست آهویی از آهوان سرزمین «تهامه» طلبید؛ سپس با خط مبارک خود، بازوبند زیر را نوشت؛ آنگاه به من فرمود:
ای یاسر! این بازوبند را به او بده و بگو، آن را در میان محفظه ای نقره ای که آنچه بعدا خواهم گفت، بر آن حک می شود، قرار دهد و هرگاه خواست به بازویش ببندد، به بازوی راست ببندد.
وضوی نیکو و تمام و کاملی بگیرد و چهار رکعت نماز بگزارد؛ در هر رکعت، حمد یک مرتبه و هفت مرتبه، آیة الکرسی و هفت مرتبه، آیه ی شهد أنه لا اله الا هو و الملائکة و أولوا العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزیز الحکیم و هفت مرتبه سوره ی والشمس و ضحیها و هفت مرتبه، سوره ی والیل اذا یغشی و هفت مرتبه، سوره ی قل هو الله احد را بخواند و چون از نماز فراغت یافت
در سختیها و مشکلات آن را بر بازوی راست خود ببندد و به حول و قوه ی الهی، از هر چیزی که ترسان و بیمناک است، سالم خواهد ماند و سزاوار است که این اقدام، همزمان با حلول ماه در برج عقرب، صورت نگیرد.
و اگر با مردم سرزمین روم و پادشاهانشان، جنگ کند به خواست خدای متعال و برکت این حرز، بر آنها پیروز خواهد گشت.
روایت شده است که وقتی مأمون، ویژگی های این حرز و بازوبند را از امام جواد علیه السلام شنید، با رومیان جنگید و خدای متعال بر آنان، نصرت بخشید و غنیمتهای بسیاری از ایشان، نصیبش فرمود و در هیچ جنگ و ستیزی، آن را از خود جدا نمی کرد و خدای متعال با فضل و کرمش، او را یاری می کرد و با مشیت خویش، به پیروزی اش می رساند.
منابع و مآخذ :
1.عوالم العلوم و المعارف و الاحوال ج 23 ص 244
2.مکاتیب الائمه علیه السلام ج 5 ص :418
3.مهج الدعوات و منهج العبادات ص 39
4.الامان من اخطار الاسفار و الازمان ص 78
5.بحار الانوار ج 91 ص 358
👌نکته:
✅از فرمایش حضرت جواد علیه السلام استفاده می شود که لازم نیست این حرز شریف همیشه همراه انسان باشد بلکه کافی است هنگام سختی ها آن را به بازو ببندد و همراه خود کند.
مثلا هنگام سفر کارهای سخت و یا بیرون رفتن از منزل و غیره..