هدایت شده از ذاکرین
جاریم اصرار داشت کیک تولد شوهرم رو خودش درست کنه .. برای اینکه ناراحت نشه قبول کردم وسط جشن یه تیکه از کیک رو برداشت و گفت این قسمتش رو موز بیشتری گذاشتم که تو دوست داری حتما تو بخور، منم از سادگیم خوردم نیمه های شب بود که احساس کردم خوابم میاد، سرم سنگین شد به جاریم گفتم ببخشید مجبورم تنهات بذارم انگار حالم خوب نیست.. جاریم عجیب خندید و گفت عیب نداره منتظر میمونم تا شوهرم بیاد خودم درو قفل میکنم میرم، با شوهرم تنهاشون گذاشتم ..... https://eitaa.com/joinchat/1811742879Cd079f4eac9