سه ماه بودعروسی گرفیتمو خانومم دانشگاه مشهد رشته پرستاری قبول شده بود و از شهرمون تا مشهد یک ساعت بیشتر راه نبود.ترم اول همه چیز خوب بود و از ترم دوم به بعد لباس پوشیدنو کارهای دیگه خانومم تغییر کرد.اولش گفتم خب جو دانشگاه همینطوره ولی کم کم دیدم یکی دو ساعتی هم دیر میاد خونه،هر موقعم ازش سوال میکردم میگفت سعید مگه تو به من اعتماد نداری؟؟دانشگاه کار دارم.تا اینکه یه روز ماشین دوستمو گرفتمو رفت جلو دانشگاهشون که یه مرتبه دیدم خانومم داره...
❤️🔥🔥👇
https://eitaa.com/joinchat/3548053644C47376e14a6سرگذشت رنج کشیده من☝️💔