🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷⚘🇮🇷 ❣ لحظات سرنوشت‌ساز‌پیروزی 🔹️ قسمت هشتم به یاد ندارم که آنان در این لحظات، حرفی زده باشند. ناجی، فرماندار نظامی اصفهان به عنوان یک افسر جلاد و در عین حال جگردار مطرح بود! نصیری و خسروداد هم همین طور. موقعی که این‌ها را از پله‌ها به طرف پشت‌بام می‌بردند، تنها کسی که روی پای خودش می‌رفت، سپهبد رحیمی بود! من قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با او ملاقات کردم. اوایل دی‌ماه قبل از رفتن شاه، شهید حاج مهدی عراقی از پاریس به من زنگ زد و گفت این سپهبد رحیمی، داش‌مشدی و لوطی‌مسلک است، اگر بروند و با او صحبت کنند و به او تأمین بدهند، دست از کشتار برمی‌دارد!... خدمت شهید آیت‌الله بهشتی رسیدم و گفتم فلانی چنین صحبتی می‌کند. مرحوم بهشتی گفت بعید است، ولی برای اینکه مردم کمتر کشته شوند، خوب است با او صحبت شود! گفتم چه کسی به سراغش برود؟ گفت خودت برو! بالاخره به واسطه برادرش که سرهنگ بود، در میدان گلوبندک قرار گذاشتیم. آنجا مرا سوار ماشین کردند، چند خیابان گرداندند و به محل فرمانداری نظامی تهران در پادگان لجستیک عباس‌آباد بردند! اتاقی خیلی بزرگ داشت. داخل رفتم. گفت همانجا بایست! پرسید چه کار داشتی؟ گفتم پیغامی دارم! برخاست و پشت میز ایستاد. من چند قدم جلو رفتم. گفت همانجا بایست! آمده‌ای چه بگویی؟ گفتم داستان این است و در پاریس خدمت امام عرض کرده‌اند شما آدمی هستی که لوطی‌گری سرت می‌شود! دست از کشتار بردار، دیگر تهران در اختیار شما نیست و ما به زودی بر شما پیروز می‌شویم، اگر شما این کار را بکنید، به شما تأمین می‌دهیم! تا این را گفتم، کلاهش را از روی میز برداشت و برد گذاشت روی جالباسی‌ای که پالتویش روی آن آویزان بود و گفت برو به اربابت بگو خون شاهنشاهی در رگ‌های ماست! ما به اصل شاهنشاهی وفاداریم، این شاه برود هم به پسرش وفاداریم! بعد با اشاره به کلاهی که روی جالباسی گذاشته بود، گفت اصلاً اگر کلاه شاهی را بر سر این چوب‌رختی هم بگذارند، من به آن سلام نظامی می‌دهم! این گذشت تا اینکه در غروب ۲۱ بهمن، او را پیش من آوردند! به او گفتم حالا نظرت چیست؟ گفت من هنوز هم بر عقیده خودم هستم! جنگی بین ما و شما بود و شما بردید و ما را هم می‌کشید! آن وقت که این چهار نفر را برای اعدام می‌بردند، او باز سر موضعش بود! وقتی می‌خواست از پله‌ها بالا برود، گفت دست‌ها و چشم‌های مرا نبندید و همان طور هم اعدام شد. بقیه را از زیر بغل‌هایشان می‌کشیدند و می‌بردند! یادم است که خسروداد، آنچنان می‌لرزید که زانوهایش به هم می‌خورد! خسرودادی که معروف بود از دیوار راست بالا می‌رود و از ارتفاع ۱۰ متری می‌پرد، آنچنان خودش را باخته بود که حساب نداشت!...». ...ادامه دارد. 🟢 هیات رزمندگان اسلام آران وبیدگل 📡 واحد رسانه ایی یاران سلیمانی ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/3659661323Cd6eb4171b8 واتساپ ۱ 🆔 https://chat.whatsapp.com/LHd3UobaHfND7om3l34xHi 🆔واتساپ ۲ https://chat.whatsapp.com/HQR2DvX8wOMCeQVN0GSajS 🆔‌ تلگرام https://t.me/JAVANAN_AB