نجوایی در فراق بقیةالله
گر چه تازه آغاز زمستان است اما زین پس تا بهار، آرامآرام روز، بلندتر میشود تا آن فردای خوش که کلا بخواباند مچ شب را! و این استعاره از امید آدمی به آمدن سحر است و وصال سپیده! و به اینکه نور بر تاریکی، غلبه کند انشاءالله! و اصلا یک چیز! تا کی باید این همه مقدمهچینی کنیم و سخن به استعاره و ایهام بگوییم؟! حرف را صاف بزن ای فرزند آدم که هیچ حال خوشی نداری! سحر کیست؟! سپیده کجاست؟! وقتی دستت از دامان حضرت بقیةالله، کوتاه است و حتی بیش از عمر نوح «مهدی فاطمه» را ندیدهای، چه روزی؟! چه شبی؟! چه زمستانی؟! چه بهاری؟! چه حال خوشی؟! آیا یعقوب که تنها و تنها در فراق عزیز مصر بود، روز و شبی داشت؟! مگر نه آنکه آنقدر گریه کرد و اشک ریخت که سوی چشمانش از دست رفت؟! باورم هست آن زمان، همهی فکر و ذکر یعقوب، یوسف بود و ما اما روز را و نور را و سحر و سپیده را میگذاریم جای «مهدی فاطمه» بلکه به خیال خودمان هنرمندانه و شاعرانه، منتظر حجتبن الحسن بوده باشیم! خدایی بس است دیگر! باید انقلاب کنیم در نحوهی انتظارمان! دنیا را بنگرید! «زرد» رنگ جلیقهی همهی آدمیان است و بلکه رنگ رخسار همهی آدمیان! واقعیت آن است که غیبت، نسخهی همهی ما را پیچیده! دنیا به شهادت حکامی چون ترامپ و بنسلمان، اگر تیمارستان نباشد، حتما یک بیمارستان رواعصاب است که مدام آمبولانس، داخلش میشود! و مدام آژیر خطر! روزی کودک فلسطینی! روزی یمنی! روزی سوری! همان طفلک لب ساحل! چه بود اسمش؟! علیالظاهر پای برج عاج ایفل بود که آدم از ما بهتران میتوانست دمی به آسایش، قهوه نوش جان کند و این هم از لیزی قطرات خون خیابان شانزهلیزه! و پلیس مهربان خروسنشان! و خرس گندههای مکتب لیبرالدموکراسی! آخر و عاقبت حکومت ما مردم بر خودمان! دقیقا! رسما! علنا! رأی اکثریت! همان «اکثرهم لایعقلون»! بت دموکراسی! شوی انتخابات! اینکه تو توهم بزنی «انتصاب خالق» باید ذیل «انتخاب مخلوق» تعریف شود! و آوردن خدا زیر خلق! حالا تحویل بگیر روزگار بدون «مهدی فاطمه» را! چه روزگار آزگار بیآموزگاری! چقدر پریشانحالی! چقدر پریشان حالی! حرف را صاف بزن ای فرزند آدم که هیچ حال خوشی نداری! آن از غرب! این از شرق! آن از شمال! این از جنوب! حقا که «ظهر الفساد فیالبر و البحر»! حتی اینجا هم کسی که پرهیز دارم از بردن نامش، هنوز مثل ایام تبلیغات، با مردم سخن میگوید! گویی هنوز «نامزد» است، نه «مسئول»! یا خیرالمسئولین! به داد بشریت برس! کل جهان شده کلبهی حزنآلود کنعان! و ما هم فردای شب یلدا را و بلکه بهار را کم ندیدهایم اما «کلبهی کنعان شود روزی گلستان، غم مخور» ربطی به این بهارکها ندارد! بله! روزها بلند میشوند ولی وقتی حتی خبری از خیمهی غریبانهی صاحبالزمان نداریم، چه روزی؟! این هم مثل روز قبلش! یا روز بعدش! حرف را صاف بزن ای فرزند آدم که هیچ حال خوشی نداری! هیچ حال خوشی نداریم! غلط کردیم! بیا حضرت صاحبالعصر و الزمان! برگرد آقاجان! این جهان دقیقا محصول غلبهی رأی ما بر راه الله است! توهم زدیم که بیشما نیز زندگی میگذرد! آقاجان! منارههای تمام مساجد، همان دستان ماست که به علامت تسلیم، بالا آمده! غلط کردیم! ما فکر میکردیم مشکل ملل با «سازمان ملل» حل میشود ولی لعنت خدا بر این سازمان بیملل که فرمانش دست شیاطین است! پول بنسلمان و ارادهی ترامپ باید معین کند حکم شورای امنیت را! و این زندهبهگور کردن آدمیت است! اصلیترین عصر جاهلیت! احوالپرسی آدمها با هم، اما در مجازستان! خدایا! دلم مسیح میخواهد، عوض بابانوئل! این عروسک، اصلا معلوم نیست فرزند کیست، لیکن مسیح، فرزند مریم مقدس است! سخن از «حجاب اجباری» میگویند ولی بهاجبار میخواهند دختران حوا را بیحجاب کنند! خدایا! دلم موسی و ابراهیم و نوح و آدم میخواهد! یعقوب! یوسف! داود! زکریا! یحیی! سلیمان! اسماعیل! همهیشان! خدایا! دلم «محمد» میخواهد که سلام تو بر ایشان باد! و این همه با آمدن «مهدی فاطمه» محقق میشود! او چکیدهی همهی انبیا و خلاصهی همهی اولیا و عصارهی همهی اوصیاست! او سیمایی دارد زیباتر از یوسف و صدایی دلرباتر از داود! حرف را صاف بزن ای فرزند آدم که هیچ حال خوشی نداری! یا الله! دلتنگ آسمانیم در این زمین سرد! غلط کردیم! ما گناه داریم! ماندهایم چه کنیم! واماندهایم! خسارتزدگانیم! حسرتخوردگانیم! رحمی کن به حال خلائق، یا حضرت خالق! دارد از دست میرود آدمی...
#حسین_قدیانی
🇮🇷حزب الله سایبری
@hizbollahsyberi