#خاطرات 👌شب عاشورا گویا خوابی میبینه که صبح برای دوستاش تعریف میکنه .می گه شب خواب یه باغ زیبا و سرسبز رو دیدم و به شماها گفتم که بیاین از این طرف بریم که شما نیومدید و من خودم رفتم سمت اون باغه .که دوستاش بهش می گن تو احتمالا شهید می شی .که روز 14ام محرم هم شهید می شه .وقتی خبر شهادتش رو به خواهرم دادن تا صبح صبر کرده بود و بعدا به ما خبر داد .وقتی فهمیدم یه حالت بهت زده بهم دست داد و گفتم تا نبینمش باور نمی کنم .وقتی رفتیم معراج شهدا چون یک سمت صورتش سوخته بود و من قسمت سالمش رو ندیدم و قسمت مجروحش رو دیدم, نشناختمش گفتم این رسول نیست چرا اینجوریه!بعدا از عکسهایی که نشون دادن شناختمش .همون موقع صورتش رو آروم بوسیدم و سعی کردم زیاد بی تابی نکنم .وقتی خدا می خواد شهادت رو قسمت کسی بکنه ,می گن حضرت زهرا سلام الله علیها خودش دست به سینه مادر شهید می کشه و صبر بهش می ده .و من فکر می کنم که خدا این صبر رو بهم داده. 👌به نقل از مادر شهید رسول خلیلی 🇮🇷حزب الله سایبری @hizbollahsyberi