🏴 ... هر چه گفتند ز تو ، چند برابر داری کلّی از جن و مَلَک چاکر و نوکر داری روز محشر ، بشود محشر کبری با تو تا شفاعت بکنی ، یک نخ معجر داری منت چادرتان را بکشد جبرائیل تو نگو چادر مشکی ، که بگو پر داری عصمت الله شدن ، کار کسی غیرِ تو نیست و تو این ارثیه از حضرت مادر داری چه کسی گفته اسیرید شما ؟ ، لال شود بعدِ ارباب ، تو این قافله را سرداری لشکرت ، دخترکانند و زنانند و سران و تو هم مثل پدر ، مالک اشتر داری شام ، را با نفست خوار نمودی ، انگار ... به سرت فتحِ درِ قلعه ی خیبر داری زنگ اُشتُر شده خاموش ، به یک تکبیرت بسکه در حنجره ات جذبه ی حیدر داری کربلا چیست ، به جز زینب کبرای حسین و تو در قلب خودت ، قبر برادر داری من محال است که دست از غم تو بردارم تو مبادا نظر لطف ، ز من برداری