دلواپسي‌هاي پدر - ۱ "هاشم مرقال" که بر زمين افتاد، در لشکر اميرمؤمنان(ع) غوغا شد. هاشم از فرماندهان شجاع لشکر امام در نبرد صفين بود و شهادت او مي‌توانست روحيه لشکريان را تضعيف کند. اما پسر اين فرمانده شجاع بي‌درنگ از جا برخاست و سخناني گفت سخت نافذ. بي‌ترديد بهتر از اين نمي‌شد از پدر تجليل کرد. «اگر هرگز ثواب و عقاب و بهشت و جهنمي نبود، همانا جهاد در کنار علي برتر از جنگ در کنار معاويه پسر جگرخوار بود». يعني که «بابي انت و امي يا اميرالمؤمنين». پدر و مادرم به فداي تو اي پدر خوب همه امت! اما تنها او نبود که به فضيلت و شرافت علي‌بن ابيطالب شهادت مي‌داد. مردم، بسيار از خليفه دوم شنيده بودند «عجزت النساء انَ يلدن مثل علي بن ابي‌طالب. زنان ناتوانند که مانند علي را به دنيا آورند»، «خدايا مرا در برابر مشکلي قرار نده که پسر ابوطالب نباشد» و «لولا علي لهلک عمر»؛ همچنان که از خليفه سوم شنيده بودند «لولا علي لهلک عثمان». تاريخ در سينه خويش گفت‌وگوي دو تن از سران جريان «بني سهم» را ثبت کرده، آنجا که عمروعاص به معاويه گفت «عرب هرگز تو را همسان و هم‌سنگ علي نمي‌داند. علي به رموز نبرد آشناست و در قريش نظيري براي او نيست. او به حق، صاحب حکومتي است که در دست دارد مگر اينکه بر او ستم کني و حق را از او سلب کني... به خدا سوگند تو و علي هرگز در شرف و فضيلت يکسان نيستيد. براي نبرد با چنين فرد با فضيلتي چه بهايي مي‌پردازي تا با تو همگام شوم؟ من امارت مصر را مي‌خواهم»! و هم او بود که در صفين به ياران اميرمؤمنان اشاره کرد و گفت «اين گروه با هدفي آسماني به ميدان آمده‌اند و باکي از مرگ (شهادت) ندارند». پس چاره چه بود؟ اختلاف افکندن و فشل کردن اين سپاه قدرتمند. محبتي که مولاي متقيان در ميان مردم روشن‌ضمير برانگيخت، دو سويه بود. چه اينان در شروع بيعت با حضرت ديدند که وقتي سياستمداران حرفه‌اي براي پيروزي و استقرار حکومت، دعوت به مماشات با دريافت‌کنندگان امتيازات ويژه از قدرت و ثروت بيت‌المال کردند، پاسخ سرزنش‌آميز امام را ‌شنيدند «آيا مرا امر مي‌کنيد که پيروزي را با ستم بر مردم تحت ولايت خود بجويم؟» (خطبه 126 نهج‌البلاغه). تاريخ بر سينه دارد که پدر امت چگونه با محرومان و پابرهنگان همدردي کرد و از شنيدن هم‌سفرگي حاکم بصره با اشراف چنان به هم ريخت که دست به قلم برد و نوشت: «همانا امام شما به دو جامه فرسوده و دو قرص نان بسنده کرده است... هوا و هوس هرگز بر من چيره نخواهد شد و حرص و آز مرا به انتخاب خوراک نيکو وادار نخواهد ساخت در حالي که شايد در حجاز يا يمامه کسي حسرت گرده ناني ببرد و هرگز سير نخورد. يا من سير بخوابم و پيرامون من شکم‌هايي گرسنه يا جگرهايي سوخته باشند؟!... آيا به اين بسنده کنم که گويند اميرمؤمنان است و در ناگواري‌هاي روزگار شريک آنان نشوم يا در سختي‌هاي زندگي اسوه‌اي براي آنان نباشم؟» (نامه 45 نهج‌البلاغه) اين‌گونه پدرانه و غمگسارانه زيستن، اگر جاذبه‌هاي نيرومندي با خود دارد، دافعه‌ها و دشمني‌هاي قدرتمندي نيز با خود مي‌آورد. اشعث‌بن قيس والي آذربايجان وقتي نامه حضرت را دريافت کرد که مرقوم فرموده بود «اين منصب طعمه نيست بلکه امانتي آويخته به گردن توست»، گفت اين نامه مرا به وحشت انداخته، او ثروت و قدرت آذربايجان را از من خواهد گرفت، پس چه بهتر که به معاويه بپيوندم! آري شرافت و عدالت و فضيلتي که اميرمؤمنان پاي آن ايستاده بود، هزينه داشت و هرکس پاي آن نمي‌ايستاد. امام اين را مي‌دانست که فرمود «انّ امرنا صعبُ، مستصعب... همانا کار ما دشوار است و دشوار مي‌آيد و سنگيني آن را نمي‌تواند تحمل کند مگر بنده‌اي که خداوند قلب او را براي ايمان آزموده است و نمي‌توانند پذيرنده گفتار ما باشند مگر سينه‌هاي امانتدار و خردهاي استوار». (خطبه 189 نهج‌البلاغه). 💢ادامه دارد💢 🇮🇷حزب الله سایبری @hizbollahsyberi