📚
#داستانک
درون مایهای برای طرح یک قالی
ژنرال فقط هشتاد سرباز دارد و دشمن پنج هزار. ژنرال در چادرش ناسزا میگوید و مویه میکند. بعد، بیانیهای مینویسد پرشور و کبوتران نامهبر نسخههای آن را باران میکنند بر سر اردوگاه دشمن. دویست سرباز دشمن به لشکر ژنرال میپیوندند و نزاعی برپا میشود که ژنرال پیروز بی گفتوگوی میدان است و دو هنگ دشمن به صف او در میآیند. سه روز بعد، دشمن هشتاد سرباز دارد و ژنرال پنج هزار. بعد، ژنرال بیانیهی دیگری صادر میکند و هفتادونه سرباز دیگر دشمن به او میپیوندند. فقط مانده یک نفر دشمن که لشکر ژنرال در سکوت محاصرهاش کردهاند.
شب به صبح میرسد و دشمن به صف ژنرال درنمیآید. ژنرال در چادرش ناسزا میگوید و مویه میکند. غروب که میشود، دشمن آهسته آهسته شمشیر از غلاف بیرون میکشد و به چادر ژنرال نزدیک میشود. وارد چادر میشود و نگاهی به ژنرال میاندازد. لشکر ژنرال منحل میشود. خورشید بالا میآید.
نویسنده: خولیو کورتاسار
مترجم: پژمان طهرانیان
داستانهای کوتاه جهان...!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
☘☘
@Bohlol_Molanosradin☘☘