📔
#حکایت_زیبا_و_خواندنی
جهودی و ترسایی و مسلمانی رفیق بودند. در راه، حلوایی یافتند. گفتند: بی گاه است. فردا بخوریم و این اندک است.
آن کس خورَد که خواب نیکوتر دیده باشد. غرض آن بود که مسلمان را حلوا ندهند. مسلمان، نیمه شب برخاست و جمله حلوا را بخورد. بامداد، عیسوی گفت: دیشب عیسی فرود آمد و مرا برکشید به آسمان. جهود گفت: موسی مرا در تمام بهشت برد. مسلمان گفت: محمد آمد و مرا گفت ای بیچاره، یکی را عیسی برد به آسمان چهارم و آن دگر را موسی به بهشت. تو محروم بیچاره برخیز و این حلوا را بخور. آنگه من برخاستم و حلوا را خوردم.
گفتند: والله خواب آن بود که تو دیدی، آنِ ما همه خیال بود و باطل...
📕برگرفته از فیه ما فیه
#مولانا
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚
@Bohlol_Molanosradin