••❣••❣••
... وارد که شدیم به هر کدام از ما یک بسته حاوی خوراکی🍫 و یک سر بند که روی آن نوشته بود{هم عهدی زینب های حاج قاسم} میدادند.
همه یک دست سربند ها را بسته و در صف ها جای گرفتیمـ.
برنامه های مختلفی بود فقط از آن ها یکی را یادم مانده است:
پدر شهید حدادیان را آورده بودند، برایمان صحبت کردند و گوشه ای از مجلس نشستند.
بعد از آن همه جمع شده بودند تا هر طور که شده یک امضا از پدر شهید بگیرند📝.
من هم از دختری کاغذ گرفتم و سعی کردم خودم را از لابلای بچه ها رد کنم و هر طور شده امضا را بگیرم...
خلاصه بعد از اینکه چای☕️ پدر شهید ریخت و نصف بچه ها امضا گرفتند نوبت به من رسید.
از آن طرف معلم پرورشی مدرسه میگفتند بچه ها تا دیر نشده بروید و از آن طرف مسئول هیئت میگفت شما بروید من امضا میگیرم برای بچه های هیئت.. اما مقاومت همچنان ادامه داشت💪.
خلاصه به هر زوری بود امضا را گرفتیم✌️ و آمدیم...
🌿این خاطره زیبا از آن روز سرد در ذهن من حک شد و همیشه به یادم خواهد ماند.🌿
انشاءالله این شهیدان عزیز خودشان دست تک تک مان را بگیرند و یاریمان کنند.
شادی روحشان صلوات♥️
🌱
https://eitaa.com/hodas69