د بود و اگر معیوب باشد، کشور ضعیف خواهد شد.». وقتی نخبگان جامعه بیدار و قوی باشند، می‌توانند از توده‌ها هم در برابر توطئه‌های دشمن محافظت کنند. اما اگر فریب بخورند یا دچار وادادگی شوند، جامعه را هم به سوی تسلیم و پذیرش خواستهٔ دشمن سوق می‌دهند. مثال‌های امروزی در این باره که متأسفانه کم هم نیستند، به عنوان تمرین به مخاطب واگذار می‌شود! میدان جنگ اجتماعی تقاطع مدار جنگ نیمه‌سخت با محور تمرکز بر توده‌ها، یعنی فشار بر توده‌های جامعه. تا زمانی که مردم از نخبگان حمایت کنند، فشار دشمن بر نخبگان بی‌نتیجه خواهد بود. رهبر عزیزمان هم می‌فرمایند: «هر نظام و کشوری که مردمش بیدار باشند، با ایمان باشند، در صحنه باشند، آماده باشند و بخواهند از حق‌شان دفاع کنند، هیچ قدرتی نمی‌تواند بر آنها و کشورشان تسلط پیدا کند.». بشر جنگجو هم به تجربه فهمید اگر بخواهد حریف را وادار به تسلیم کند، باید مردمش را تضعیف کند. کاری کند که مردم از حاکمیت جدا شوند یا اگر حاکمیت را همراهی می‌کنند، همراهان ضعیفی برای آن باشند و به اصطلاح بُرش نداشته باشند! این میدان جنگ را هم در فتنهٔ اخیر به روشنی دیدیم. دشمن با تبلیغات و اخبار دروغ و تحریک احساسات، تمام تلاشش را کرد که مردم و خصوصاً جوانان و نوجوانان را طوری در مقابل حکومت و مأموران حافظ امنیت قرار دهد، که گویی این بچه‌ها با مأموران پدرکشتگی دارند! حتی در مواردی دیدیم که دو برادر کف خیابان، روبه‌روی همدیگر قرار گرفتند. یکی به‌عنوان مأمور انتظامی و دیگری در لباس معترض! و حتی اغتشاشگر. میدان جنگ روانی هدف عمده در میدان‌های جنگ نرم، گمراه کردن حریف است تا متوجه نشود که کسی دارد با او دشمنی می‌کند. تقاطع مدار جنگ نرم با محور تمرکز بر کل جامعه، یعنی گمراه کردن جامعه. بشر جنگجو فهمید با ایجاد جنگ روانی می‌تواند نخبگان را در تصمیم‌گیری متزلزل کند و در دل مردم تخم تردید بکارد؛ آن هم با هزینه‌ای بسیار کمتر از جنگ‌های مدار نیمه‌سخت. توجه به تسخیر ذهن حریف در قالب عملیات روانی سابقه‌ای همزاد جنگ دارد و بین انسان و حیوان مشترک است. نعره‌های بشر اولیه هنگام جنگ برای ترساندن حریف یا صداهای ترسناکی که حیوانات موقع نزاع تولید می‌کنند، در همین قالب قرار می‌گیرد. میدان جنگ اعتقادی تقاطع مدار جنگ نرم با محور تمرکز بر نخبگان یعنی گمراه کردن نخبگان. رویکرد جنگ در این تقاطع هم فریب حریف برای غلبهٔ بعدی بر اوست که با تمرکز بر نخبگان و گروه‌های خاصی از حریف (مانند بزرگان، اندیشمندان، سلبریتی‌ها و...) انجام می‌شود. این افراد چون بر مردم تأثیر می‌گذارند، می‌توانند باورهای خود را به آنها منتقل کنند. به همین خاطر، دشمن روی این طبقه، سرمایه‌گذاری دقیقی انجام می‌دهد و برایش حسابی خرج می‌کنند. اساتید دانشگاه، اندیشمندان، سلبریتی‌ها و افراد سرشناسی را می‌توانیم نام ببریم که در همین فتنهٔ اخیر نظرات و اقدامات دشمن‌شادکن از خود بروز دادند و بر عده‌ای از مردم هم اثر گذاشتند. اثر تبلیغات سلبریتی‌ها را بر گسترش «سگ‌فرزندی» در جامعه ببینید. چنین ایده‌ای تا پیش از قدرت گرفتن سلبریتی‌ها جایی در سبک زندگی ایرانیان نداشت. اصلاً سگ موجودی بود که به هیچ وجه نمی‌توانست به داخل خانهٔ خانوادهٔ ایرانی راه پیدا کند. چون این اعتقاد را از روایات دریافت کرده بودیم که فرشتگان الهی به خانه‌ای که در آن سگ باشد، وارد نمی‌شوند. اما چه شد که حالا عده‌ای، سگ را به جای فرزند نگهداری می‌کنند؟! بی‌شک یکی از دلایل گسترش این آسیب و ریختن قبح این رفتار، تبلیغات سلبریتی‌ها است. میدان جنگ فرهنگی تقاطع مدار جنگ نرم با محور تمرکز بر توده‌ها یعنی گمراه کردن توده‌ها. رویکرد جنگ در این تقاطع هم نادان کردن حریف برای فریب و غلبهٔ بعدی بر اوست. در این میدان، تمرکز بر کل جامعهٔ حریف است. گاهی در بعضی جوامع، اعتقادات و اندیشه‌ها آن‌قدر با جان مردم عجین است که در بافت فکری آنها رسوخ کرده که نمی‌توان به سادگی تغییرشان داد. در این حالت دشمن می‌کوشد با شیوه‌های نرم اقناع و اغوا، رفتارهایی را در جامعهٔ حریف جاری کند تا بتواند به هدف اشغالگری‌اش هم برسد. تغییر رفتار آحاد مردم، به مرور باعث تغییر عادت‌ها و باورهای آن جامعه می‌شود. و جامعه‌ای که باورهایش را از دست بدهد، به راحتی شکست می‌خورد. این جنگ مصداق بارز جنگ فرهنگی است که رهبر معظم انقلاب، آن را «هجمهٔ فرهنگی» نامیده‌اند. بحث ازدواج سفید را ببینید که چطور در جامعهٔ مؤمن و نجیب ایرانی نرم‌نرمک به سمت معضل‌شدن پیش می‌رود. این اتفاق به ناگهان در کشور ما رقم نخورده است. تغییر سبک پوشش، تغییر سن ازدواج در اثر عوامل فرهنگی و اقتصادی، تغییر سبک تعاملات اجتماعی، تغییر نقش و جایگاه والدین در زندگی فرزندان و بسیاری تغییرات ریز و درشت دیگر دست به دست هم دادند و به تدریج این نابه‌هنجاری را وارد جامعهٔ ما کردند. جنگ روانی و جنگ نرم یکی نیستند دکتر