هو گویند که یک روز در حوالیِ خانقاه، مشغله می‌کردند. خَمر می‌خوردند و بانگ می‌زدند و سرود به اصحاب می‌رسید. همه بشولیدند. و شیخ سخن نمی‌گفت. عاقبت اصحاب را طاقت برسید. شیخ را گفتند: «چنین می‌باید؟» گفت: «ای سبحان الله! ایشان در باطلِ خویش چنان مستغرق‌اند که پروایِ حقِّ شما ندارند. شما در حقِّ خویش چنان مستغرق نمی‌توانید بود که پروایِ باطلِ ایشان نباشدتان!» ذکر @sufianehh