ایها الناس بدانید گدای حسنم
نوکر خسته دل و بی سر و پای حسنم
من گدای حسنم (۲)
ایها الناس دلم خانه ی مهرش باشد
همه شب غرق غزل گرم نوای حسنم
منت غیر نباشد به خدا گردن من
شکر لله که مدیون عطای حسنم
یاد آن خیمه ی غارت شده خیمه زده ام
کشته ی سوز دل و درد و بلای حسنم
گرچه در لشکر او میر و سپهدار نماند
من علمدار غم و عشق و صفای حسنم
دوش از اوج سما خسته ندایی آمد
حضرت فاطمه می گفت : فدای حسنم
گفت زهرا نرود روز جزا در آتش
هر که امروز بیاید به عزای حسنم
گفت مادر که شوم ضامن آن سینه زنی
که کمی اشک بریزد ز برای حسنم
آن زمان که وسط کوچه شدم نقش زمین
تکیه کردم به قد همچو عصای حسنم
با همان دست که بشکست نوشتم با خون
نام این کوچه بود کرب و بلای حسنم