روزی جمعی پیش ابوبکر شبلی رفتند و او در بند بود.
گفت: «شما کیستید؟»
گفتند: «دوستانِ تو».
سنگ در ایشان انداختن گرفت.
همه بگریختند.
او گفت: «ای دروغزنان، دوستان به سنگی چند از دوستِ خود می گریزند؟
معلوم شد که دوستِ خودید نه دوستِ من».🍂
#تذکره_الاولیا
#عطار_نیشابوری
#در_دوستی
@hojre_name🕊