من، همیشه مقابل بابا کم آورده‌ام. این همیشه که می‌گویم، تمامش حقیقت است. همیشه نگاهم، به جای پای قدم‌هایش بوده که ببینم روی کدام سنگِ محکم می‌گذارد تا ادایش را در بیاورم که مطمئن باشم زمین نمی‌خورم. همیشه پشتم، حرارتِ حمایتش را لازم داشته. همیشه دستانم رو به بالا و در تمنای حمایتِ پدرانه‌اش بوده. همیشه حالِ خوبم دربندِ حال خوبش بوده و حالِ خرابم ناشی از حال خرابش. همیشه هرجا که نتوانسته‌ام شبیهش باشم پیش خودم شرمنده بوده‌ام. همیشه و همیشه. و زندگی من، پر است از این همیشه‌ها. همیشه‌هایی که آغشته به استواریِ بابا است. در این‌سال‌ها، هربار که شنیده‌ام: «چقدر شبیه پدرت شده‌ای»، با یاخته‌‌یاخته‌های وجودم، کیفور شده‌ام. الان، چند ساعتی از بیست‌ونهمین روز پدری که پشت‌سر گذاشته‌ام، گذشته است و من، چند روز است که دست روی دکمه‌های صفحهٔ گوشی می‌برم و می‌نویسم و پاک‌ می‌کنم؛ چون هیچ‌وقت نتوانستم حقِ عظمت شما را ادا و بیان کنم. الهی که سایه‌تان همیشه و همیشه بالای سرم باشد؛ که من، بدون شما هیچم. هیچِ هیچ. امضا: مصطفایی که دیوانهٔ شماست، شرمندهٔ کم‌کاری‌هایش است و دنیا را بدون شما نمی‌خواهد. پانوشت: بین همهٔ عکس‌هایی که با بابا دارم، این قاب را از همه بیشتر زیسته‌ام. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف