✨✨✨✨✨✨ گریه هایمان بوی بهت میدهد، انتظارش را نداشتیم، ذهنمان هم مثل دلمان بیقرار شده و مدام می پرد. به خیلی چیزها فکر میکنیم: به اینکه داشتی بی سر و صدا کار میکردی، به اینکه خادم الرضا بودی، به حال خانواده ات از دیروز تا فرداها به کار کشور که داشت سامانی میگرفت، به شادی بعضی ها از شنیدن این خبر، به مکر یهود، حتی به سردی هوای محل حادثه ..... اما به چیزهای دیگری هم فکر میکنیم: به واژه ی شیرین "مغتنم" که مثل مهر تایید خورد پای پرونده ات به اینکه ما ملت شهادتیم، و با هر شهادتی عزت و قدرتی دوباره میگیریم، به اینکه اگر مخلص و پرتلاش باشیم برای قصه زندگیمان پایان دل انگیزی می نویسند، به اینکه بزرگترمان میگوید خللی پیش نمیاید، به اینکه خدا هست و کار، هنوز و همیشه فقط در دستان اوست، و خدا با مؤمنین است. حالا برویم الهی عظم البلا بخوانیم، از زمین و زمان به خود خدا شکایت کنیم ، توی بغل خودش کمی گریه کنیم، و بهانه ی اماممان را بگیریم بعد به رسم ایرانی ها که به مسافر توراهی میدهند ملک و یاسین بخوانیم و بگذاریم گوشه ی کوله ی عزیزانمان. ای غایب از نظر، به خدا می سپارمت... ✨✨✨✨✨✨