زنی بود درجنگ صفین با شعرهاش خیلی مردم رو تشویق به جنگ میکرد. معاویه خیلی از دستش عصبانی بود. سالها بعد از شهادت امیرالمؤمنین، معاویه وقتی رفت حج گفت اون زنیکه رو بیارید، آوردنش معاویه گفت، چرا انقدر علی رو دوست داری و بامن دشمنی. زن گفت، علی رو دوست دارم چون با مردم عادل بود، بیت المال رو به عدالت تقیسم کرد. و با تو دشمنم چون خون ناحق ریختی، میدونستی که پیامبر امیرالمؤمنین رو وَلیّ قرار داد اما باز حقش رو خوردی معاویه عصبانی شد و گفت تو مشهوری به تن فروشی. زن گفت، اونی که مشهوره هند، مادر توهستش نه من. ازش پرسید، علی رو دیده بودی؟ گفت آره، گفت چطور بود؟ زن گفت، علی وقتی به حکومت رسید با قبلش هیچ فرقی نکرد. معاویه دید خیلی نمیشه با این زن حرف زد، خواست با پول فریبش بده، چون معاویه خیلیارو با پول خریده بود که از امیرالمؤمنین دفاع نکنن گفت، میخوای چیزی بهت بدم. میخواست دهنشو ببنده. گفت آره میخوام، صد شتر موقرمز معاویه پرسید، برا چی میخوای؟ زن برای اینکه مثل تو پولدار بشم باهاش آبرو بخرم، حسب و نسبمو باهاش بسازم (یعنی تو مادرت هند رو با پول خوشنام کردی) معاویه گفت، بخدا اگه علی بود بهت نمیداد گفت اره به والله علی از بیت المال چیزی به ناحق یه کسی نمیداد.... 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0