کشید باده و نوشاندمان غم از خُم خویش.... کجا بریم ز دست قضا تظلم خويش ؟ سبو شکست، ولی لب نبست تا آخر به سر سلامتی «ساقی» از ترنم خویش شکوه ساقی ما را نگر به بزم بلا نشانده پرچم صبر و رضا به تارُم خویش به دست خویش کشید و چشید و ما را نیز چشاند باده‌ی تسلیم محض از خُم خویش چنان به عرشه‌ی صبر ایستاد کشتی‌بان که موج بحر پشیمان شد از تلاطم خویش! به پیشگاه بلا، کی ،کجا، کسی دیده‌ست؟ که داغ‌دیده تسلی دهد به مردم خویش نگاه و گریه و غم را به چشم ما بسپار نگاه دار، خدا را، به لب تبسم خویش... @hoseiniye_ye_del