راه میروم
پابهپای اشکهای زائران
ذوب میشوم
در نگاه حسرت عشایری که خیره مانده است
روی مُهر پاسپورت من
بغض میکنم
باز میروم
پیش روی من پر از مسافر است
شرم دارم از
زخم پای دختر سه سالهای که زائر است
اشک میشوم
در نگاه پیرمرد خستهای
که دم غروب
غصه میخورد
باز هم کسی به خانهاش نرفت
.
.
باز میروم
.
.
میکشم نفس
در هوای آسمان ابری نگاه تو
راه میروم
در میان کوچههای منتهی به بارگاه تو
میرسم
در هیاهوی حرم
باز این چه شورش است...؟
غرق میشوم
لابهلای موجهای پرتلاطم حرم
بستهام به جای مادرم
بر نگاه لطف تو دخیل را
یادم آمده
اشکهای پیرمرد بادیهنشین
پشت پای من
نالههای حسرتی که گفت
اندعیل را
دست خواهشم که بر ضریح تو رسید....
نه نمیرسد....!!
میپرم ز خواب...!!
#عباس_جواهری_رفیع#اربعین🏴
@hoseiniye_ye_del