از ردّ پای اهل کرَم آفریده‌اند خاک مرا ز خاک قدم آفریده‌اند انفاس قدسی نبوی را مسیح‌وار در جای جای جان و تنم آفریده‌اند «در سینه‌ام جمال علی(ع) نقش بسته است» این سینه را ز وجه اَتَم آفریده‌اند قلبی که جایگاه علی(ع) نیست، نیست باد کآن قلب را ز جنس عدم آفریده‌اند فریادهای حنجره‌ام حین حرب را از های و هوی تیغ دو دم آفریده‌اند هر یک نفر حریف دو صد لشکریم ما زین رو ز شیعه عدّه‌ی کم آفریده‌اند شاگرد زینبیم و هرآنکس که زینبی است در سینه اش جلال و جَنَم آفریده‌اند دجّال‌ها و حرمله‌ها را مهاجم و - - ما را «مدافعان حرم» آفریده‌اند یک کربلا حماسه درون نگاه ماست در چشم ما تلاطم یَم آفریده‌اند با خون نوشته ایم به طومار عهد خویش: «فریاد را علیه ستم آفریده‌اند»