🔳
بدبختی ما از همین جا شروع میشه !
صحبت درباره بیت المال پیش آمد، آقا مهدی گفت: "ببینید، من نگرشم نسبت به بیت المال اینه که برای یه سوزن ته گرد به اندازه یه تانک ارزش قائلم. یه سوزن ته گرد هم مال بیت الماله، یک تانک هم مال بیت الماله." ... یک بار یکی از راننده ها که ماشین کهنه و کار کرده ای زیر پایش بود از کوره در رفته بود و نسبت به این ماشین هایی که به سپاه می دادند اعتراض می کرد، حتی کمی هم ناسزا گفت. می گفت: "شما ماشین های سالم و تر و تمیز رو میدین به کسای دیگه و ما باید با این ابوقراضه ها سر کنیم." آقا مهدی وقتی حرفهای او را شنید حسابی ناراحت شد و توی جمع شروع کرد با آن راننده صحبت کردن و گفت: "می دونی چیه؟ بدبختی ما از همین جا شروع میشه. تا دیروز می زدیم توی سر طاغوتی ها و اسراف کارها و زیاده خواه ها و کسانی که دنبال پول و مادیات بودن که چرا مثل ما نمیشین، حالا توی سر خودمون می زنیم که چرا مثل اونا نمیشیم؟ تا دیروز می گفتیم که همه، حفظ بیت المال و قناعت و پاکیزگی و ایثار رو سرمشق خودشون قرار بدن، اما حالا توی سر خودمون می زنیم و می گیم که چرا ما نباید از ماشین های مدل بالا استفاده کنیم، چرا از بیت المال استفاده کافی رو نبریم؟" در آخر هم گفت: "برادر جان، این ره که تو میروی به ترکستان است.باید با همین ماشین سر کنی و ماشین دیگه ای هم نداریم." آن راننده وقتی حرفهای آقا مهدی را شنید، سرش را انداخت پایین و رفت پی کارش.
[ علی اکبری ، نمی توانست زنده بماند ( خاطراتی از سردار شهید مهدی باکری) ، ص 39. ]
✔️
@hosin159