حُسینیه‌دل
هرچی بیشتر گذشت از سفرم بیشتر تو خودم تغیرو حس میکردم نمیدونم ، شاید اطرافیانمم همچین حسی رو داشتن
(فردا ، بعد بسیج) + سلام خادم۱۲۸ - به به سلاامی دوباره به رفیق ِبسیجی + میگم بعد از ظهر میای ؟ - اصلا تو یه درصد فک کن من نیام ، ولی کجا + . . . - کوفت براچی میخندی کجارو میگی؟ + میخوایم بریم برای همین قضیه امربه معروف و اینا با فرمانده ، دور ِهم - عاا همینکه تو پارک همینجاس؟یه لحظه فراموش کردم اره اره حتما میام + باشه پس میبینمت ‌، خداحافظ فعلا - دمت گرم خداقوت - مامان جان کاری نداری برم من ؟ + نه عزیزدل مامان فقط مراقب خودت باش التماس دعا - بل چش مواظب هستم ولی جایی نمیرم که میگید التماس دعا😂 + عهه مگه نگفتی میری هیئت؟ - نه اون برا شب بود گفتم + هیئت رفتنت هم از دستم در رفته - خب خوبه که (مامانم دستش رو به نشانه تهدیدبالا آورد) + بروکه خوب رو بهت نشون ندادمممم توی راه بودیم که رفیقم گفت : + عهه راستی اربعین میخوام برم کربلا - وای چقد خوب الحمدالله ، خیلی وقت بود نرفتی + تو چیکار میکنی ؟ نمیری؟ - حاجی ۵ ماه نمیشه برگشتم فک کردی شرایط جور میشه به همی زودی برم دوباره؟ یه‌زره پرو نمیشم بنظرت هنوز یه سال نشده دوباره برم + چرا نشه ؟ فرمانده بسیجی تو مدرستون؟ - کیی من؟ نه داداش ما پشت سنگریم مث شما گروه خونیمون به این چیزا نمیخوره هم حواسمون به کتاب خونه مدرسمون باشه و کمکی مسئول پرورشیمون جهادکردیم + نه جدا بدون شوخی - منم جدی گفتم ولی امسال تو فکرشم میخوام با مدیر درمیون بزارم فرمانده بسیج مدرسه‌شم حالا چرا پرسیدی ؟ + برا اربعین یه طرحی گذاشتن فرمانده های بسیج مدرسه رو میبرن کربلا گفتم صحبت کنم با فرماندمون اگه بشه بیای توعم بلاخره بسیجی فعالی ولی اگه میشد میومدی تو ناحیه ماثبت نام میکردی میزاشتمت جانشین خودم اصن نونت تو روغن شناور بود - نفرمائید نفرمائید ماالانم دست چپ شماییم ولی جدا بپرس هرچقد میتونی از فواید و خوبیای من تعریف کن تا قبول کنن از در اسلام وارد شو بگو گفته نیت مهمه! اونم که نیت کرده تو سال جدید فرمانده بشه + 😂😂 تاشب خبرش رو بت میدم - باشه پس رفتیم خونه بعد نماز زنگت میزنم خبرش رو بگیرم خودت که میدونی چقدر کم صبرم دوباره بعد از ۶ ماه استرس قبل سفرم تکرار شد تو کل مسیر ذهنم درگیر بود و زیر لب ذکر میگفتم از رضایت پدرومادرم مطمئن بودم فقط مونده بود خبر ِرفیقم رسیدم خونه طبق معمول مامانم حال گرفتمو تشخیص داد + میگی چی شده یا . . - اره اره میگم (از اول ماجرا تعریف کردم) + چقدر خوب ان‌شاءالله به حق جدم درست بشه قبول کنند من امیدوارم و مثل دفعه قبل دعات میکنم عزیزدل مامان فقط تو اینطوری نباش - باشه چشم برم نماز بخونم که هیئت دیرنشه بعدشم زنگ بزنم به رفیقم ببینم چیکارکرده ².