نیست حتی کسی که بغض کند عاشقی هم سر مزارت نیست نه که یک سایبان نه یک زائر روضه‌خوان هم که در کنارت نیست از همینجا ز پشت پنجره‌ها رو به سوی بقیع گریانم زائر غربتت اگر نشدم روضه از راه دور می‌خوانم @hosenih در دل سجده بین راز و نیاز غرق در ذات کبریا بودی مات و مبهوت جلوه‌اش شدی و گرم فریاد ربّنا بودی در سکوت همان شب تاریک خانه‌ات پر شد از شراره و دود کودکانت به اضطراب و هراس وسط داغ کینه‌ی نمرود بر لباست نشست خاکستر یادت افتاد روز واقعه را مادرت پشت در زمین افتاد فضه فهمید درد فاطمه را کودکانش چقدر می‌ترسند خانه‌ای که اسیر شعله شود دخترانش چقدر می‌ترسند خیمه‌ای که اسیر شعله شود… کاش می‌شد عبا به دوش کنی پیرمردی و پابرهنه چرا؟ کاش مرکب کمی صبور شود هی زمین میخوری بدون عصا @hosenih روی دستت نشسته ردّ طناب در دلت بود غصه‌های مدام یادت افتاد کاروان غم و سفر کربلا و کوفه و شام دست‌های کبود ای فریاد دختر بی‌پناه ای فریاد موی آتش‌گرفته ای فریاد زینب و یک سپاه ای فریاد... شاعر: @hosenih