چه سماعی‌ست که امشب شعف اندر شعفم شهر دیوانه شد از حق حق و هو هوی دفم @hosenih بعد عمری که غبار سر راهش بودم در مبارک سحری دامنش آمد به کفم "دل من یک صدف خالی بی‌گوهر بود" علی انداخت شبی دُرِّ نجف در صدفم پدرم گفت که ما خادم حیدر هستیم من اگر خادم قنبر نشوم ناخلفم از نهنگان حوادث چه هراسی دارم من که از روز ازل ماهی بحرالنجفم همه‌ی عالم اگر دشمن مولا باشد به خداوند قسم با همه عالم طرفم عوض کوه طلاهای معاویه اگر خاک نعلین علی را بدهم بی‌شرفم @hosenih کاش در رجعت او تیز کنم تیغش را ذوالفقارا نظری! تا برسم بر هدفم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e