برای ؛ ؛ ؛ از خاک می‌روم که از آیینه‌ها شوم ها می‌روم از این منِ خاکی جدا شوم من زاده‌ی زمینم و تا عرش می‌روم پر می‌کشم، مسافر اُمّ القری شوم این چند روز، فرصت خوبی‌ست تا که من از چند سال بندگیِ تن جدا شوم تا نقطه‌ی عروج دلِ خویش پر زنم از خود جدا شوم، همه محو خدا شوم با جامه‌ای سپیدتر از بخت آفتاب از تیرگی، از این همه ظلمت رها شوم لب را به ذکر قدسی لبیک وا کنم با اهل آسمان و زمین هم‌صدا شوم در لحظه‌ی طواف بگردم به گرد یار سرگشته چون تمامیِ پروانه‌ها شوم در جستجوی زمزم جوشان عاشقی از مروه تا صفا بروم با صفا شوم حرف تمام شعر همین است؛ این که من در خود فرو بریزم و از نو بنا شوم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e