#دیر_راهب
شب میرسید و دِیْر پر از عطر سیب بود
تنهاتر از مسیح، سری بر صلیب بود
بر نی سری شکفتهتر از فرق لالهها
در پای نیزه نوحهی صد عندلیب بود
اسلام بین مسجدیان آشنا نداشت
شاهی میان مملکت خود غریب بود
میدید پیر دِیْر ظهور مسیح را
نه نه مسیح منتظر این طبیب بود
با یک نگاه بر سر او دل ز دست داد
بر نی هنوز دلبریاش بیرقیب بود
سر را بغل گرفت و دل سیر گریه کرد
گویا تمام عمر پی این حبیب بود
تطهیر کرد آب روان را ز خون او
اینکه فقیه بود مسیحی عجیب بود
اشکش گداخت تا به لب خشک او رسید
از تشنگی هنوز لبش در لهیب بود
جای رقیه خالی از او بوسهای گرفت
از این وصال قافلهای بی نصیب بود
بر گیسوان سوخته او شانه میکشید
از تاول تنور دلش بی شکیب بود
معلوم بود سر ز قفایش بریدهاند
رویش تمام خاکی و خد التریب بود
معلوم بود داغ جوان از محاسنش
رخسار او ز واقعه شیب الخضیب بود
یک تن به او نگفت چه آمد سر حسین
وقت حدیث روضهی یابن شبیب بود
✍
#موسی_علیمرادی
📝
#اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e