آنقدر به ضد انقلاب ضربه زده بود که تشنه خون او بودند، برای سرش جایزه مقرر کردند! در شایعه شده بود که که شهید شده، در بعضی شهرهای آن منطقه شیرینی پخش کردند، کار ضد انقلاب بود. اما کاوه سالم بود و فقط زخمی شده بود، این خبر روحیه بچه ها را به هم ریخت. با آنکه زخم داشت، رفت در بازار بین آنها که می رقصیدند و خوشحالی می کردند. از آنها پرسید چرا جشن گرفته‌اید؟ گفتند: کاوه کشته شد! سینه سپر کرد و با قدرت گفت: منم هنوز زنده ام؛ برو به اربابانت هم بگو. 📚 کتاب: رد خون روی برف