بر علیه نظام می کردند.
9. همه می دانیم که نشستن در خانه و از عدالت سخن گفتن و دیگران را متهم کردن به عدالتنافهمی و بیعدالتی، کار چندان سختی نیست بلکه مهم، قیام برای عدالت اعم از قیام علمی و عملی است. اسلام، هم ارائه طریق دارد و هم ایصال به مطلوب، و ایندو از یکدیگر جدا نیستند و طبیعی است که از یک عالم و متفکر، در درجه اول قیام علمی توقع می رود اما کسی که خود را عدالت گرا می داند نباید از مشارکت عملی در اجرای عدالت ( در حد بضاعت خود ) ابایی داشته باشد. حداقل خاصیت این مشارکت اولاً، محک خود در عدالت طلبی در امور اجتماعی؛ ثانیاً، آشنایی با ظرافت، پیچیدگی ها و موانع اجرای عدالت و کسب واقع بینی کافی در این عرصه و ثالثاً، عینیتبخشی به عدالت طلبی ای است که یک فرد سالها از آن صحبت کرده و مدعی آن می باشد. مرحوم حکیمی نه تنها قیام علمی برای بسط و تعمیق اندیشه عدالت نکرد بلکه خانه نشینی را بر هرگونه مشارکت ( حتی مشارکت حداقلی ) در اجرای عدالت ترجیح داد و نشان داد که نشانه چندانی از یک مصلح اجتماعی مانند دوستان قدیمی خود از قبیل استاد شهید مطهری، مرحوم علامه محمد تقی جعفری و غیره ندارد.
10. مسأله دیگر که برای بنده خیلی مهم است، بحث مکتب تفکیک است که از جمله مباحث کم مایه و توخالیِ علمی طی دهه های گذشته محسوب می شود. از نظر من، مکتب تفکیک، تطهیر جریان اخباریگری است که به طور طبیعی دفاع از میوه های تلخ آن، در طول تاریخ برای کمتر کسی ممکن بود و نیازمند قرائتی تازه داشت که مرحوم آقای حکیمی و دوستانشان این مسئولیت را بر عهده گرفتند. اگر به کتاب مکتب تفکیک و سایر اظهار نظرهای مرحوم استاد حکیمی در باب تفکیک منصفانه توجه بفرمایید تصدیق خواهید کرد که مکتب تفکیک ایشان نه توانایی دفاع علمی از خود را دارد و نه می تواند در عمل، گرهی از کار جامعه اسلامی بگشاید؛ بلکه با کمرنگ کردن حضور فلسفه و به طورکل علوم عقلی در اتمسفر فکر دینی، جامعه اسلامی را به سمت استنباطات سطحی و در مواردی موهن از سنت رهنمون می کند که آخر خط آن زوال تدریجی شیعه، سپس خداحافظی با نهضت امام (ره) و پذیرش سکولاریسم و در نهایت هم آغوشی با اسلام امریکایی است.
11. هرچند مرحوم استاد حکیمی با طرح مکتب تفکیک و سپس تلاش دوستانشان برای رواج این مکتب به خصوص در حوزه مشهد و قم، قصد فراگیر کردن تفکر تفکیکی در حوزه را داشتند اما الحمدلله از طرفی به خاطر فقدان ظرفیت های مکتب تفکیک برای دفاع علمی از خود، و از سوی دیگر با تلاش فیلسوفان و حکیمان متشرع در حوزه، راه رواج این مکتب در حوزه به شدت ناهموار شد تا جائیکه امروز به جز اقلیتی در قم و مشهد کسی دنباله روی این مکتب سُستاندیش نیست. این در حالی است که بعضی از طرفداران این مکتب تاکنون با استفاده از رسانه های قدرتمند در جهت اظهار وجود در حوزه تلاش های زیادی را به خرج داده و می دهند اما طنین صدای خورد شدن استخوان های این مکتب در مواجهه با جریان پرخروش نهضت امام خمینی (ره) که متأثر از سنت فلسفی و عرفانیِ اصیل بود همچنان در گوش بسیاری وجود دارد.
12. هرچند من قصد اغراق درباره آثار سوء مکتب تفکیک ندارم لکن معتقدم که طرد کردن فلسفه که گوهر آن همان طرد کردن علوم عقلی است، در شرایطی مطرح شد که انقلاب اسلامی بیش از هرچیز برای پاسخگویی به نیازهای به روز و متراکم، آن هم در سطح نظام سازی و نیز رقابت با غرب در حوزه های پیچیده فکری به پیوند دین و عقل نیاز داشت و ضدیت با فلسفه چنانچه در عمل با موفقیت روبرو می شد کار انقلاب اسلامی را در همان سال های ابتدایی ساخته بود. امروز هم بسیاری از نقایص فکری و عملی ما به همین بهاء ندادن به علوم عقلی ( اعم از عقل برهانی و عقل ابزاری ) برمی گردد.
13. نباید فراموش کرد با اینکه مرحوم حکیمی از سر هوشمندی یا روحیه احتیاط گری، از علنی کردن بخشی از افکار خود در حوزه های اجتماعی پرهیز کرد و فرصت طلبان را برای استفاده ابزاری از خویش محروم ساخت اما نوع علاقمندی ها به افکار ایشان در سال های گذشته عمدتاً مربوط به طیفی بوده که یا به دلیل عدم برداشتی صحیح، جامع و مسنجم از تفکر اسلامی و یا افتادن در باتلاق غربزدگی و یا سد شدن راه منفعت جویی های خود در نظام جمهوری اسلامی، از تفکرات- و به ویژه سلوک عملی ایشان- پلی برای رسیدن به خداحافظی با نهضت اصیل امام (ره) و تن دادن به سکولاریسم ساخته اند و این خود باید نشانه بارزی از ثمره جهت گیری کلانِ فکری و کُنش اجتماعی مرحوم حکیمی تلقی شود.
در پایان امیدوارم دوستان عزیز به ویژه علاقمندان به استاد حکیمی به جای عکسالعمل های عاطفی به عرایض حقیر، فرصت نقد آثار و کُنشهای اجتماعیِ آن فقید سعید را قدر بدانند و با احترام به اصل آزاداندیشی و نقد، باب نقد ایشان را نبندند تا انشاالله از ناحیه این نقدها به رشد و بالندگی تفکر اسلامی کمک شود.
والسلام علیکم و رحمه الله