هدایت شده از Ernesto
ای جانِ بیدار که در میادین مانیفست های دروغین شیاطین، در آخرین تلاش های مذبوحانه بر حقیقتش، سپر پولادین ایمان در دست، جنگاورانه ایستاده تکیه بر سلاح آگاهی زده ای و پیشانی روشنت را فانوس دشت های ظلمت و هراس کرده ای بر تو رشک می برم... بر تو، بر قامت رویین تنِ شکیبایی ات، بر زبانِ چون شمشیر، از نیامِ کام، برکشیده ات، بر فروغ پرتکثیر روشنایی در آینه زار اندیشه ات... برخیز و دیوارهای شهر فریب را، بر سر فرماندارانش خراب کن! برخیز! که در پس دیوارها مردمانی رنجور به خواب مصنوعی جهل، تن سپرده اند و از هراس مرگ روزی هزار بار می میرند... بر کشته خویش می گریند، و باز حکم مرگ را بر خود جاری می‌کنند... برخیز ای جان آگاه! ای شعله ظلمت-کُش مقدس! ای روشنای خفاش-ستیز اساطیری! برخیز که بازوان سترگ زیستن را به بوسه مرگ، فلج کرده اند... قلب ها را در التهاب بی خنکای اندوه رها کرده اند.... و بر ساحت اندیشه و عقل، حکم تخدیر خوانده اند... تقدیم به جهادگران با احتمال ویرایش عین.بی نشان 1400.7....