مصیبتِ علی
تازه از امشب شروع میشود!
فاطمه را شبانه غسل میدهد، برای زخمهایش اشک میریزد. اشک فرزندانش پای پیکر مادر را نظاره میکند.
کودکانِ آستین به دهان گرفتهرا از مادرشان جدا میکند.
بدن نحیف را بلند میکند و در تابوت میگذارد...
سلمان به کمک علی میآید، تابوت را بلند میکنند و در سکوت شب به راه میافتند؛ چهار کودک قد و نیمقد دنبال تابوت میدوند و هرچند قدم به زمین میافتند.
بالاخره میرسند؛
به هر زحمتی بدن فاطمهاش را به تنهایی به خاک میسپارد.
حالا علی میماند و بچهها... علی میماند و غربت مدینه؛
باید به خانه برگردند، از همان کوچهای که فاطمهاش را در آن پرپر کردند.
همان دری را باز کنند که پرهای فاطمه را پشتش شکستند...
باید به خانه برگردند؛ اما اینبار به خانهای که فاطمه دیگر در آن نفس نمیکشد . . . 💔
• دیگرتمامشد؛یتیمشدیم!
#فاطمیه
@ranyaa_313