سلام وقت بخیر خداقوت. میخوام امر به معروف امشبم و تو مطب دکتر براتون بگم که خودم خیلی خوشحال شدم و‌خداروشکر کردم واقعا عالی بود عرضم خدمتتون که امشب پسرم و باهمسرم بردیم دکتر تو ساختمون پزشکان ابن سینا. تا وارد شدم یه خانم حدودا 60ساله کشف حجاب رو صندلی سالن انتظار نشسته بود منم یهویی جا خوردم عدل رفتم کنارش نشستم گفتم بزا سر حرف و باز کنم و باهاش دوست بشم از قضا یه برادر مذهبی با چهره مثبت هم وارد سالن انتظار شد خلاصه من نشستم کنار خانم مکشفه و///// واقعا یه جوری بودم من با چادر و پوشیه زده کنار خانم مکشفه. باشم و سکوت کنم برام سخت بود. خداجون کمکم کردو بهترین راه و جلو پام گذاشت ،///. اقای مذهبی هم رو صندلی بعدی همسر و پسرمم هم انتهای سالن نشسته بودن دیدم خانمه اومده بود برا واکسن و آزمایش سر حرف و باز کردم و گفتم مگه ایشون متخصص عفونی و داخلی نیستن واکسن چی میزنن گف برا کسایی که میخوان برم کشور خارج باید یه سری واکسن و ازمایش انجام بدن براهمون اومدیم پیش دکتر جواب آزمایشامونو بگن از تهران اومدیم و میخوایم بریم امریکا خونه دخترم. چهار ساله دخترم و ندیدم گفتم الهی. حتما این دفه برین طولانی بمونین رفع دلتنگی بشه خلاصه متوجه شدم ایشون قصد رفتن به امریکا رو دارن. ادامه دادیم همینجور به صحبت کردن همسرمم هم از ته سالن گاهی یه نگاهی به من میکرد ببینه چی صحبتی میکنم چی میگم با اون خانم تعحب کرده بود😂 خلاصه خانم موقع رفتن ازم خداحافظی کرد و منم جوابشو دادم. تا رفت بیرون از سالن رفتم دنبالش. یواشکی کنار گوشش گفتم مامان جان خیلی دوستتون دارم و یه خواهشی ازتون دارم گف چی گفتم اینکه شالتون و سرتون کنید ممنون میشم. خندبد و گف باشه بعد امدم پیش همسرم نشستم همسرم گفتن چی میگفتی با اون خانم گفتم هیچی دوست شدم باهاش😁😁 امربه معروف قشنگی هم کردم. بعد گف آفرین 😊😂 واقعا بعد اینکه به این صورت تذکر به اون خانم دادم و از راه دوستی وارد شدم خیلی خوشحال شدم و حس خوبی داشتم که وصف نشدنی بود و واقعا از خانم خوشم اومده بود که ایشون هم اخلاق و برخورد خوبی داشتن این اتفاق امشب و گفتم که دوستان و تو شادی امشبم شریک کنم