مراسم عقد انجام شد، بعد از مراسم آقاعبدالله خواست بامن حرف بزند. اولین برخورد زندگی مشترکمان بود. قبل از صحبت از من خواست تا یڪ‌مهر برایش بیاورم، چون روحیه ایشان را میشناختم از باب شوخی گفتم: مهر؟ مهربرای چی؟ مگر حاج‌آقا تااین موقع نمازشان را نخوانده‌اند؟! دیدم حال عجیبی دارد.♥^^ . نگاهی به من‌کرد وگفت: حالا شما یڪ مهر بیاورید. امامن دست بردارنبودم. گفتم: تانگویید مهر برای چه میخواهید نمی‌آورم. گفت: میخواهم نمازشکر بخوانم و ازاینڪه خداوند چنین همسری به من داده از او تشڪرڪنم؛ دیگرحرفی نزدم و با دوجانماز برگشتم..📿^^ ↳|•@Bezibaeeyekrooya•|❥