💚 درس خارج آیت الله وحید خراسانی حفظه الله تعالی :
حکایت مجلسی که مأمون، از علمای تمامیِ بلاد تشکیل داد تا امام رضا علیهالسلام را خرد نماید...
{ از زبان یک مُرتاض هندی که حاضر در آن جلسه بود }
⚡️طولانی اما بسیار زیبا و خواندنی⚡️
آیت الله وحید خراسانی در درس خارج خود چنین نقل کردند که:
«میر فِندِرسكی» (که از علمای شیعه قرن ۱۱ بوده است) به هند سفر میکند تا عجایب و غرائب و ادیان در آنجا را از نزدیک مشاهده کند.
💫 آنجا مرتاضی بوده كه شش ماه میخوابیده و شش ماه بیدار بوده.
بعد «میر» وقتی میرود كه او به خواب رفته بوده، حالا باید شش ماه بماند تا این بیدار بشود، به آن دربانش میگوید راه چاره چیست؟
میگوید:
او گفته كه من وقتی میخوابم حق ندارید من را بیدار كنید، مگر آدمی بیاید، اگر آدمی آمد مرا بیدار كنید.
💫 اطرافیان میر میگویند:
این آدم، «میر» است و علم و عرفان و ریاضات و…، خلاصه مرتاض را بیدار میكنند.
بیدار كه میشود میگوید:
چرا مرا بیدار كردید؟
میگویند «میر فندرسكی» است، چنین و چنان، بعد میگوید این كه آدم نیست، من یك آدم، بیشتر ندیدم،گفتم اگر آدم آمد مرا بیدار كنید.
🔹بعد برای «میر» (بعد از آنکه متوجه میشود که او شیعه اثناعشری است) نقل میكند و میگوید:
من جزء كسانی بودم كه مأمون مرا دعوت كرد از هند؛ از تمام دنیا مأمون دعوت كرد، از هند دو نفر را دعوت كرد، یكی مُرده، یكی منم كه هنوز هستم. (و تا زمان حاضر هم به شهادت افرادی که رفتهاند و دیدند، هنوز زنده است)
من از هند با آن شخص آمدم و وارد شدیم، چهار هزار نفر بودیم، حالا ببینید چهار هزار، آن هم این نمونه، چیست؟!
(در متون(احادیث و تواریخ)دارد رأس الجالوت، جاثلیق، هِربِز اكبر، از اینها معلوم میشود چهار هزار نفر چه قماشی بودند)
💫مرتاض ادامه داد:
مجلس ترتیب داده شده و مأمون نشست؛
همه نشسته بودیم، مجلس غوغایی بود.
گفت:
اولا جایی كه مجلس بود باغی بود كه جنگلی دور این قصر درست كرده بودند، همه انواع طیور در این جنگل روی درختها بود، وضع این جور بوده، خب مأمون و دنیا و این حكومت.
گفت: مأمون با ما صحبت كرد، هنوز حضرت نیامده، كه مقصود از انعقاد این مجلس این است كه به هر قیمتی كه هست باید [امام رضا] محجوج بشود [و شکست بخورد].
💫مرتاض گفت:
یك وقت خبر دادند كه امام رضا علیهالسلام میخواهد بیاید، گفت ما هم متوجه بودیم ببینیم كیست، چه خبر است.
💥 من این اندازه به تو بگویم وقتی رسید درِ باغ، قدمش را كه از اسب گذاشت روی زمین، من نگاه كردم دیدم در تمام باغ یك درخت ایستاده نیست، تمام درختها…!
💥 تمام درختها، همه شاخهها روی زمین! همه راكع! تمام این پرندهها كه این همه نغمه سرایی میكردند همه مجسمه!
https://eitaa.com/husseinwahid
💫مرتاض گفت:
وارد شد در باغ، و آمد آهسته آهسته، همین كه وارد شد توی مجلس ؛
(این مهم است :)
💥ما خودمان نفهمیدیم چی شد، فقط آن قدر كه فهمیدیم دیدیم همه نشستهها ایستادهایم، اما چه جور پا شدیم نفهیدیم بعد كه پا آمد و یک نگاهی به دور و اطراف نمود..
(این معنای آن كلمه است كه واقعا امام شناخته نشده! چیست در او؟!
چه گوهری است؟!
یك روحی است فوق این ارواح! اوست كه این كارها را میكند منتها به وقتش!)
💫بعد مرتاض گفت:
همه ایستادیم، من نگاه كردم دیدم مأمون هم مثل ماست، او هم یك مجسمه.
گفت:
💥آمد و بدون اعتنا نشست، بعد كه نشست فقط دستش را بالا برد، همه ما نشستیم آن هم بی اختیار.
💫یك نگاهی باز به همه كرد، گفت: من خود دیدم از «الف» از «ب» خبر ندارم، حتی «الف» چیست؟ «ب» چیست؟ نمیدانم، همه گرفته شد...!!
فهمیدم بقیه هم همین جورند.(همه معلوماتشان پریده بود)
مدتی مجلس این جور بود به این حال.
بعد دوباره یك اشاره كرد. تا اشاره كرد دیدم همه معلومات هست، افكار هست.
آن وقت فرمود: حالا بگویید و بپرسید...
📝 درس خارج اصول آیة الله وحید خراسانی حفظه الله تعالی
قم المقدسة ۱۰/۲۴/۱۳۸۱.
💎بِكُمْ يُبَيِّنُ اللُه الْكَذِبَ وَ بِكُمْ يُبَاعِدُ اللهُ الزَّمَانَ الْكَلِبَ وَ بِكُمْ يَفْتَحُ اللهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ اللهُ وَ بِكُمْ يَمْحُو اللهُ مَا يَشَاءُ وَ بِكُمْ يُثْبِتُ وَ بِكُمْ يَفُكُّ الذُّلَّ مِنْ رِقَابِنَا وَ بِكُمْ يُدْرِكُ اللهُ تِرَةَ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ تُطْلَبُ وَ بِكُمْ تُنْبِتُ الْأَرْضُ أَشْجَارَهَا وَ بِكُمْ تُخْرِجُ الْأَشْجَارُ أَثْمَارَهَا وَ بِكُمْ تُنْزِلُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَ بِكُمْ يَكْشِفُ اللهُ الْكَرْبَ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ اللهُ الْغَيْث
📒من لا یحضره الفقیه جلد ۲ صفحه۵۹۶.
https://eitaa.com/husseinwahid