🍃🍃🍃🍃🍃 پرواز 🍃🍃🍃🍃🍃
#پارت_سی_و_سوم
#گاندو
داشتیم با علی رد شماره حساب هارو میزدیم که علی متوجه موضوعی شد
علی سایبری:رسول میگم ی چیزی مشکوک نیست ؟
رسول:واا چی مثلا ؟
علی سایبری ی خب این شماره حساب ها هر ماه ی مقدار زیادی سر ی تایم مشخص پول برداشته میشه و.....
علی داشت توضیح میداد که خانم مرادی سرو کلش پیدا شد و گفت :و فقط سه حساب هستن که پول واریز میکنن براش
علی سایبری :😶شما از کجا متوجه شدید ؟
زهرا:کاری نداشت ردش رو زدم ولی چون شک داشتم دادم شما و آقا رسول هم برسیش کنید 😅
رسول :آهان بله صحیح
آقا رسول ببخشید شما خانم فهیمی رو ندید ؟
رسول: خیر ندیدم شون
زهرا:بله ممنون با ایجازه
رسچل:خون سردی این خانم مرادی آدم رو عصبانی میکنه صبح میره بیمارستان وقتی هم که بر میگرده میشینه پشت میزش تا نصف شب کار میکنه بعدش هم میره درس میخونه اونوقت برادران رولک و بولک رو ببین میرن بیمارستان بعد میان دو ساعت می خوابن بعدش هم تا کلا کارشون رو می پیچونن این جور هم که خبرش رسیده امتحان هاشون رو از خانم مرادی تقلب میگیرن خرس گنده ها
علی سایبری:هالا تو چرا انقدر داغ کردی
رسول:چ دلیلی قانع کننده تر از اینکه کار های این ها هم افتاده سر من ؟
.......
داود: ببخشید خانم مرادی ی عرضی داشتم
مرادی: بفرمایید.
داوود:ولا چجوری بگم در ارتباط با همون موضوعی که به آقا محمد گفتم میخواستم ببینم چیزه به شما گفتن ؟
(خیس عرق شدم تا گفتم چشم از رو زمین بر نمیداشتم و سرم پایین بود )
مرادی:کدوم موضوع؟
داوود:چجوری بگم همون موضوع ازدواج 😥
مرادی:آهان بله برادرم در رابطه با شما با من صحبت کرد
داوود :خب جواب شما چیه ؟
.....