آنچه در پارت بعد می خوانید: قلبم به سینه می کوبید💔 بلند فریاد زدم...._نههههههه😢 ‌_یاخدااا رسول...😣 در و دیوارش خون تازه بود😖😨 صدایش در مغزم اکو می شد..😦 فرمانده....انگار....😱