🚩 آن شب هوا بارانی بود ما هم در سنگر خوابیده بودیم نیمه های شب، باران شدیدتر شد و آب به داخل سنگر نفوذ کرد. من بیدار شدم و دیدم همه جا خیس شده خواستم بچه ها را بیدار کنم که دیدم حسین نیست. از سنگر خارج شدم همینطور که در حال مشاهده اطراف بودم احساس کردم پشت تانکر آب چیزی تکان می خورد. حسین را دیدم که در آن نیمه شب و باران شدید به نماز ایستاده بود.▫️ راوی: علی میر احمدی 📘 نقل از کتاب «نخل سوخته» 💠 @sajdeh63