گذشت عمر و نشد جز فراق قسمتِ من خزان رسید و به سر شد بهارِ حسرتِ من سپرده ام به صَبا سویت آوَرَد خبرم دمِ سحر که گذشت از کنارِ تربتِ من متاعِ مور کجا و سرای سلطانی نگاهِ توست که بالا کشانده قیمتِ من صدای سوختن از هر طرف به گوش آید زِ بس که شعله ور است این درونِ خلوتِ من مقامِ بوسه ی من شُد طنابِ خیمه ی دوست همین بس است به دنیا برای عزّتِ من صفِ زیارتِ رویت چه قدر طولانی ست نمی شود به گَمانم،وصال،نوبتِ من...  رضا رسول زاده https://eitaa.com/joinchat/1754595330C13e791586f بخش فرهنگی تولیدی ایلیا استایل 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺