بسم الله الرحمن الرحیم یه شهیدی هست که بسیارمسخره شد بنام عباس داستان ش اینکه شهید عباس خیلی خوشکل بوده ولی عکس خوش تیپیشو به دلایلی نمی ذارن سر قبرش این شهید تو محل که میرفت چون تیپش مناسب بعضی از مردم جامعه نبود میگفتن عباس تو نمیخواد کاری بکنی همه خودشون میان طرفت عباس برو سر کوچه وایسا عباس این کارا نمی کرد دخترا ی محله به خودش می گفتن نامه بهش میداند عباس جواب نمیداد همه دخترا دنبالش هیچی نمیکفت یه روز یه دخترا ی محله جلوش و میگیره میگه عباس نمیخوام بگی دوستت دارم فقط یه نگاه تو صورتم بکن خوشت نیومد من میرم اینقدرنامه دادم به رفیقات که بهت بدن چرا محل نمیذاری ؟؟عباس سر بلند نکرد عباس :فقط نگام کن بسمه شهید عباس سر بلند نکرد تهدید ش کرد بعضی رابطه ها اینقدر ناخالصه که آخرش تهدید توشه گفت :عباس جیغ میزنم که دست بمن زدی عباس گفت برو خانم کنار😡دختر:نگاه نمیکنی؟ ؟؟😡عباس اومد بره اون طرف تر کوچه خلوت تو ظهر دختری که ادعای عاشقیش میشد جیغ وداد کرد‌.مردم ریختن بیرون گفتن دست به دختر مردم زدی اگر میگفت نزدم خب پس این جیغ چی بود اگر میگفت زدم که هیچ مردم ریختن سرش سیر زدنش تو کتک خوردن آخ گفت ولی افشا نکرد آبرو دختر ه رو حفظ کردچندسال بعد همینا که عباس رو زدن زیر تابوت ش رو گرفتن و گریه میکردن عباس حلالمون کن رفیقش میگه :چند وقت بعد گفت بیا بریم مشهد گفتیم چه خبره گفت جور کن بریم خیلی امام رضایی بود.رفتن مشهد تومشهد خیلی خودمونی بود با امام رضا.یه روز که از حرم بر گشت دیدم خیلی شارژه گفتم چه خبر؟گفت: اونیکه میخواستم ببینم و دیدم .توراه که داشتیم برمی گشتیم اصفهان گفت :من میخوام برم جنگ گفتم اخه تو سنی نداری مامان بابات دوست دارن چه اتفاقی افتاده؟؟گفت :فقط میتونم بگم امام رضا گفتن تو باید بر ی جنگ بابا خواب دیدی بیخیال. من باید برم پدر ومادرشو راضی کرد رفتن جنگ گذشت تا یه عملیاتی که کسی نمیدونست اصلا عملیاته نشسته بودیم با رفقاعباس گفت :که بچه ها من فردا شهید میشم همه خندیدیم گفتیم که این شنیده شهدا گفتن ما برنمیگردیم حالا میخواد یه چیزی بگه مسخرش کردیم بابا کجا شهید میشی؟؟گفت: فردا عملیاتیه که من شهید میشم. فردا اعلام کردن یه عملیاتیه که سریع بیاین بریم ۲۰نفر رومیخوایم عباس دست بلند کرد به رفیقش گفت فلانی ساکم آماده س هر چی داشتم تو ساکه وصیت نامم تو لباسامه تو ساک.من رفتم عملیات جنازه من حالا حالا ها پیدا نمیشه برنمیگرده. گفتیم قضیه چیه؟ گفت چون میدونم برنمیگردم میگم:یادته رفتیم مشهد من امام رضا رو دیدم فرمودن عباس دوست داریم خیلی گفتم کاری نکردم و..گفت یه کاری کردی که به چشم من امام رضا اومدی تو صبر کردی بر بندگیت آخه من کاری نکردم گفتن یادته تو کوچه بودی دختره اومد سراغت تو فقط کافی بود یه نگاه بهش بکنی تو گناه رو کوچیک نشمردی من دیدم این صحنه رو که تو نگاه نکردی میدونستی جیغ میزنه کتک میخوری ولی نگاه نکردی داشتی کتک میخوردی ما امام رضا دیدیم تو رو تو آخ گفتی ولی آبروی مردم رو نبردی فرمود عباس بعضی ها رو عزرائیل جونشون رو میگیره من امام رضا شخصا میام تو رو قبض روح میکنم آقا گفتن :خودم برای قبض روح ت میام آقا جان چقدر عالی عباس فلانی تو میری جنگ فلان تاریخ شهید خواهی شد، میخوام به رفیقات یه مژده ای بدی شبی که میخوای بری به رفیقات بگو آی رفقا با امام رضا کاری ندارین؟؟😭😭 بلند شد تو جمع گفت:ما باز مسخره ش کردیم به من گفت :بعد وصیت نامم رو می خونی امام رضا فرمودن میخوام مردم بدونن قضیه ت راسته میخوام بنویسی که امام رضا من گفتم لحظه شهادت میام سراغت واگر کسی کاری داشته باشه با ما تو رو واسطه قرار بده ومن امام رضا حاجت اون شخص رو میدم و بگو من شهید میشم .گفتم چرا جنازه ت برنمیگرده گفت:امام رضا گفتن دوست داری مثل مادرمون شهید بشی و جنازه ت پیدا نشه حالا حالا ها؟؟؟گفتم: بله امام رضا من مادرتون رو زهرا رو خیلی دوست دارم :فرمودن پس بنویس جنازه ت حالا حالا ها پیدا نمیشه که مردم بدونن ما به شما شهدا نظر داریم نوشت پدر و مادر دنبال جنازه ی من نگردین به وقتش جنازه م پیدا میشه . بعد چندین سال جنازه پیدا میشه. پایان. التماس دعای فراوان برای گویندگان لسانی داستان. شهید شرمنده هسیتم 😭چون کتابی چاپ نشده . ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ 🍒🍇نڪته های آمــوزنــده🍇🍒 «ملحق شوید:👈 » «  WhatsApp» ❣(👇) https://chat.whatsapp.com/LTLmSzVgBqJ8TxnKhtvCEf https://eitaa.com/informativeness « Eita» ❣(👇) https://eitaa.com/informativeness ❣(👇) « شیفتگان امام زمان(عج)» https://chat.whatsapp.com/GfL8YNPQEII26rCn42NMgI