📌
داستان آخرین شعری که اسماعیل هنیه در ایران خواند
🔻«اسماعيل هنيه» در آخرین روز زندگی خود در ایران یک مصراع شعر خواند که از اشعار دوران جاهلی و پیشااسلام است، بیآنکه به نام شاعرش اشاره کند؛ فقط گفت: قال الشاعر:
«اذا غاب سید قام سید آخر»
🔻اجازه دهید برای درک این مصراع، قصه شاعرش را برایتان بگویم:
نام شاعر این شعر، «السموأل» ازدی و از قضا دیانت او، یهودی است که ابنقتیبه مورخ بر آن صحه گذاشته و اصلاً سموأل نامي يهودی و عبریاش (شْمُوئِیل (שְׁמוּאֵל) است.
🔻تا امروز هم این شاعر مشهور است، حتی در بغداد هنوز خیابانی به نام او هست به نام (شارع السموأل) كه متحف و موزه دارالاثارالعربیه خان مرجان در همان خیابان قرار دارد.
🔻با اینکه السموأل یهودی بود و جهان عرب نسبت به یهودیان کم فوبیا ندارد، اما در ضربالمثلهای عربی از او به نیکی یاد شده و هنوز میگویند:
«أوفى من سموأل»؛ چرا که به امانت و وفاداری شهرت داشته. او معاصر امرؤالقيس، شاعر برجسته صاحب معلقه بود و داستان وفاداریاش نسبت به همین شاعر هم معروف شده.
🔻میدانید که امروالقیس مغضوب قیصر روم واقع شد. قیصر او را به نزد خود خواند و امروالقیس پیش از رفتن، تمام گنجها، شمشیر و سپرهای قیمتی خودش را به سموأل میسپرد که قلعه و دژی بس استوار از جدش به ارث برده بود، به نام «حصن عادیا»
🔻قیصر روم بعد از اینکه با زرهی مسموم امروالقیس را به قتل میرساند، لشکری را به فرماندهی حارث بن ظالم غسانی مأمور میکند که به قلعه سموأل حمله کند و اشیای قیمتی امروالقیس را از او پس بگیرد.
🔻سموأل در برابر لشکر قیصر سخت مقاومت میکند و شعر بالا را که اسماعیل هنیه خواند، در چنین موقعیتی سرود که پیغامی است به حارث؛ میگوید:
(نحن قوم اذا خلا منا سید قام سید آخر)
یعنی: ما از آن قبیلهایم که اگر بزرگی از ما بمیرد، بزرگ دیگری جایگزین او میشود؛ حاکی از اینکه تسلیم نخواهیم شد.
🔻در ادامه،حارث که قلعه را به محاصره درآورده بود، با خیانت یکی از اطرافیان سموأل موفق میشود پسر او را برباید و به سموأل پیام میدهد که اگر اشیا و اموال امرؤالقيس را تحویل ندهی، پسرت را خواهیم کشت.
🔻سموأل باز کوتاه نمیآید و حارث غسانی، فرمانده قیصر بر فراز قلعه برابر چشم سموأل و لشکریانش، پسر وی را به دو نیم و سپس سلاخیاش میکند و گویند در آن دم که سموأل سلاخی پسرش را هم نظارهگر بود، باز بر پیمان خود ماند و این بیت را سرود که:
«وفیت بأدرع الکندی انی
اذا ما خان أقوام وفیت»
یعنی: هرچند که اقوامی خیانت کردند، اما من وفادار ماندم و سپرهای آن شاعر کندی یعنی امروالقیس را تسلیم دشمنش نکردم.
🔻این ماجرا چنان در جهان عرب مشهور شد که اعشی، شاعر مخضرم قصیدهای در وصف این جنگ سرود که به شکست لشکریان قیصر انجامید و مطلع آن اینگونه آغاز شده که:
كُنْ كَالسَّمَوْءَلِ إِذْ طَافَ الْهُمَامُ بِهِ
فِي جَحْفَلٍ كَسَوَادِ اللَّيْلِ جَرَّارِ
و توصیه کرده همانند سمؤال باشيد كه وقتی لشكری که از کثرت چون سیاهی انبوه شب بود، بر او در دژ ابلق تیماء و عاديا تاختن گرفت، از وفاداری و عهد خویش کوتاه نیامد.
🔻تقریباً سایر اشعار سموأل هم تأکید بر همین اوصاف اخلاقیست. او قصیده معروفی دارد با این آغاز که:
إذا المرء لم یدنس من اللؤم عرضه
فکل رداء یرتدیه جـمیل
یعنی: اگر آدمی آبروی خویش به پستی نیالاید، هر جامهای که بر تن کند، زیبا خواهد بود.
سموأل یکی از شاعرانیست که سماحت و کرامت اخلاقیاش باعث شد تا دنیای عرب به دیانت وی نظر نکند و نسبت به یهودی بودنش تجاهل و تغافل ورزد، تا جایی که رهبر حماس هم که با دولتی یهودی در حال جنگ بود، به اشعار وی استناد میکرد و آخرین بیتی که از میراث شعر عربی بر زبان راند، باز شعر او بود که:
إذا سَيِّدٌ مِنّا خَلا قامَ سَيِّدٌ
قَؤُولٌ لِما قالَ الكِرامُ فَعُولُ.
📍 به نقل از کانال «خورشید | نوشتههای تقی دژاکام» 👇
@Dejakam
♦️آدرس کانال ایکنا کاشان در پیام رسان ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/2004484609C42edf1260f