🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷
#مجنون_من_کجایی؟
#قسمت_هفدهم
راوی رقیه
دو روز پیش حسنا و حسین طلوع آفتاب روز جعمه تو مسجد جمکران محرم هم شدن
خیلی خوشحال بودم از این پیوند ..
امروز من با آقای حسینی تو معراج الشهدا جلسه داریم ..
بریم هماهنگ کنیم کی و دیدار کدوم شهید..
با چه کسانی قراره مصاحبه کنیم
با ماشین به سمت معراج الشهدا حرکت کردم ...
وارد مزارشهدا شدم ..
پسر شهید محمدی را از بچه های معراج الشهدا دیدم ..
محمدی:سلام
معمولا با برادران سلام علیک نمی کنم ..
اما وقتی اونا سلام میدن به دور از ادبه
جوابشون رو ندم ...
-سلام
محمدی:خوب هستید خانم جمالی؟
همچنان سر به زیر گفتم :ممنون
محمدی:از طرف من به حسین آقا تبریک بگید..
-ممنون حتما
محمدی:خانم جمالی حقیقتا می خواستم بگم لطفا امشب تشریف بیارید هئیت خواهرم باهتون کار دارن
-بله
وارد اتاق جلسه شدم
وا این آقای حسینی چرا اخمو هستش!!!
آقای حسینی: خانم جمالی تشریف نمیاوردید الانم
-آقای حسینی من دیر نکردم ..
بعد جلسه رسمی نیست که برادر من الانم بفرمایید تا جلسه دیر نشده !!
دست آقای حسینی رفت سمت موهاش و گفت :حلال کنید عصبانیم
-من باید پاسخگوی عصبانیت شما باشم.
حسینی: حلال کنید
بفرمایید تا توضیح بدیم ..
ما با خانواده شهدا عباس بابایی ، رضا حسن پور مصاحبه داریم
با همرزانشون
ان شالله از فردا شروع میکنیم
این دفترچه را مطالعه کنید ..
- بله حتما یاعلی
حسینی : بابت برخودم ببخشید ...
-امیدوارم تکرار نشه . !!
📎ادامه دارد . . .
نویسنده :بانو.....ش
🌐
@Iran_Iran
🇮🇷
http://telegram.me/Iran_Iran