بسم رب الصابرین گوشی برداشتم شماره وحید گرفتم وحید:سلام آبجی بزرگه -سلـام داداش کوچیکه آقاوحید:دارم برای یه هفته میرم مشهد زیارت وحید:دخترخاله شوخی نکن -شوخی نمیکنم حواستون ب هئیت باشه خانم ستوده (سارا)این یه هفته کارای منو میکنه وحید:قشنگ هماهنگ مماهنگی هارو کردی زنگ زدیا التماس دعا خانم و فنقل مارو هم خیلی دعا کن -محتاجم به دعا خداحافظ ولی خدا وکیلی خودمونیم چه یهویی دارم میرم مشهد رفتم تو اتاقم انگشتر طلام دستم کردم هروقت میخواستم جای غریبه برم انگشتر می اندازم بالاخره تایم حرکت رسید تو راه آهن مامان سفارش میکرد منم مسخره بازی درمیاردم -الان لاستیکای قطار پنچر میشه ووووووییییی😱😱 وای بنزینش تموم بشه پمپ بنزین هست سرراه 😁😁😱😱 وووووویییییی أه چقدردر 😱😱😱 مامان:پریا کم مسخره بازی دربیار😡 دودقیقه آدم باش👊😡 -سعی میکنم تایم حرکتمون ۸ شب بود بالا خره به سمت مشهد راه افتادیم یه کوپه دربست مال ما بود شروع کردیم ب تخمه خوردن -وووووویییی بهار بهار با ترس :خاک تو سرم چی شده ‌-برام برو خواستگاری تخمه من عاشقش شدم 😍 -خاک تو سرت آدمی نمیشی ساعت نزدیکای ۹صبح بالاخره رسیدیم مشهد من به هوای تو محتاجم امام رضا😍❤️ رفتیم هتل صبحونه خوردیم حاضر شدیم برای زیارت چفیه عربی برداشتم گذاشتم تو کیفم بعداز ۵-۶دقیقه رسیدیم حرم -بهار از هم جدا بشیم همه میدونستن اون پریای شر و شیطون وقتی میاد مشهد فقط ساکن دیار عشقه رفتم یه قسمتی که تقریبا خلوت بود چفیه انداختم سرم اذن دخول خوندم بعد زیارت نامه اشکام باهم مسابقه داده بودن هق هقم بلند شد یا امام رضا لایق کن تا آخر عمر کنیز این دستگاه باشم به سمت حرم حرکت کردم ضریح طلایی غلغله بود از دور سلام دادم به جعمیت نزدم گاهی دیده بودم تو همهمه ی جعمیت حجاب خواهران ناقص میشه زیارت مستحبه اما حجاب واجبه به سمت زیرزمین راه افتادم با آرامش زیارت کردم وروبه ضریح نشستم با آقا حرف زدم نویسنده :بانو.....ش 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran