‍‍🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🌺🍃🌸 🌸 📨 🟣شهید مدافع‌حرم 🔷لاتِ خیابان که بسیجی شد! 🎙راوے: همسر شهید 🔮جبّار از لات خیابان تا بچه‌مؤمن مسجدی را جذب گردان امام حسین علیه‌السلام کرده بود و از آنها نیروی انقلابی ساخته بود. دوماه پس از شهادتش، رفته بودم سر مزار جبار و یک جوانی را دیدم که سر مزار جبار به شدت گریه می‌کند. 💎گفتم «تو جبار را می شناختی؟» جوان که خوش‌سیما و با محاسن بود، گفت: «خانم عراقی! ما هر پنجشنبه سر مزار شهید می‌آییم و آب و گل می‌کاریم و خاک مزارش را می‌بوسیم.» 🔮گفتم «چرا؟» جوان گفت: «من، آدم‌شدن و زندگی خود را مدیون شهید هستم. من یک لات خیابان بودم و یک روز با موتور دَم درب حوزه‌ی بسیج رفتم و داد و بی‌داد کردم و الکی با عَربده و صدای بلند گفتم: هی بچه‌بسیجی‌ها! من می‌خواهم رئیس‌تان را ببینم و شروع به ناسزا گفتن به بسیجی‌ها کردم. 💎بچه‌های بسیجی که مرا می‌شناختند، گفتند برو شر به پا نکن! الان حاجی می‌آید گوش تو را می‌بُرَد! بعد گفتند: حاجی دارد می‌آید و نگاه کردم، دیدم شهید عراقی خنده‌کنان آمد و گفت جوان! چی شده است؟ منم گفتم می‌خوام بسیجی شوم{با حالت تمسخر!!} 🔮شهید عراقی دست مرا گرفت و بُرد به حوزه‌ی بسیج و گفت تو از الان معاون من و رئیس دسته عملیاتی هستی! باورم نمی‌شد!! گفتم این همه نیروی خوب و بسیجی هستش، چرا مَنو گذاشتی معاون خودت؟ 💎شهید عراقی رو کرد به من و گفت بهتر از تو نداریم! از فردا من شدم معاون شهید عراقی! فردا که رفتم، بهش گفتم من نمی‌توانم چون من اصلاً نماز خواندن بلد نیستم! 🔮شهید عراقی گفت: تو وقتِ نماز بیا اتاق من و من به بقیه می‌گویم تو پیش من نمازت را خواندی و این طور آرام‌آرام، من بسیجی شدم و نماز و و همه چیز را یاد گرفتم. 💎بعد از یکی دو سال آقای عراقی از منِ خلافکار و شرور یک انسان بسیجیِ مخلص ولایت و اهل نماز و روزه، مؤدّب و خوش‌پوش ساخت. جوری شدم که مادر و پدرم آستین بالا زدند و برایم دختری را خواستگاری کردند. 🔮تازه ازدواج کرده بودم که آقای عراقی مأموریت دومش را رفته بود. مادرم وقتی شهادت آقای عراقی را شنید، آنقدر ناراحت شد و گریه کرد که انگار یکی از بچه‌هایش شهید شده است. از زمان شهادتش، من و همسرم سر مزار شهید می‌آییم و از او تشکر می‌کنیم.» 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran