⭕️هویج آبدار بارِ قایق‌های توپدار   «یک ناو هواپیمابر 100هزار تن دیپلماسی است»؛ این جمله مشهور را «هنری کیسینجر» حدود نیم قرن قبل، در دوران تصدی وزارت امور خارجه آمریکا گفته است. ریشه محتوایی این جمله به قرن نوزدهم بازمی‌گردد. آن زمان کشورهای سلطه‌گر غربی از روشی خاص برای تامین منافع استعماری خود استفاده می‌کردند. نمایندگان سیاسی و تجاری این کشورهای قدرتمند به سایر کشورها رفته و با سران آنها وارد مذاکره می‌شدند. همزمان با اعزام این فرستادگان، کشتی‌های جنگی نیز در نزدیکی سواحل کشور مورد نظر استقرار می‌یافتند. کشور میزبان از حضور کشتی‌های جنگی در سواحل خود باخبر شده و فرستادگان غربی به پشتوانه نیروی دریایی خود، آنچه می‌خواستند به طرف مقابل دیکته می‌کردند، بدون آنکه به استفاده عملیاتی از کشتی‌ها نیازی باشد. این روش تهدیدآمیز و مرسوم، بعدها به «دیپلماسی قایق‌های توپدار» مشهور و وارد ادبیات روابط بین‌الملل شد. علی‌رغم گذشت حدود دو قرن از این ماجرا، این دیپلماسی همچنان مورد استفاده است. «جیمز کیبل» افسر نیروی دریایی و دیپلمات انگلیسی طی بیش از دو دهه با سلسله نوشتارهایی به تشریح این دیپلماسی پرداخت. کیبل، «دیپلماسی قایق‌های توپدار» را به چهار دسته تقسیم می‌کند؛ 1- نیروی قطعی: استفاده از دیپلماسی قایق‌های توپدار برای ایجاد یا حذف یک اتفاقِ رخ داده. 2- نیروی هدفمند: استفاده از دیپلماسی قایق‌های توپدار برای تغییر سیاست یا شخصیت دولت یا گروه هدف. 3- نیروی کاتالیزوری: مکانیزمی که برای خرید فضای تنفسی یا ارائه طیف وسیعی از گزینه‌ها به سیاست‌گذاران طراحی شده است. 4- نیروی بیانگر: استفاده از دیپلماسی قایق‌های توپدار برای ارسال پیام سیاسی. این جنبه از دیپلماسی قایق‌های توپ‌دار توسط کیبل کم‌ارزش‌، تلقی و تقریباً رد شده است. با ظهور آمریکا به عنوان ابرقدرت در قرن بیستم، این نوع دیپلماسی دستخوش برخی تحولات شده و نسخه‌های مختلفی از آن ارائه شد. روزولت از نسخه «چماق بزرگ» رونمایی و برای نمونه علیه کلمبیا برای تصاحب کانال پاناما از آن استفاده کرد. بعدها نسخه دلاری این دیپلماسی با عنوان «هویج آبدار» معرفی و به کار گرفته شد. ایده آن بود که دلار جایگزین گلوله شود؛ روشی که با پرداخت وام به کشورها (به‌خصوص کشورهای آمریکای لاتین و شرق آسیا) و بدهکار کردن آنها انجام می‌شد. بند 4 ماده 2 منشور سازمان ملل متحد می‌گوید: «همه اعضا باید در روابط بین‌المللی خود از تهدید یا استفاده از زور علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر کشوری خودداری کنند.» همچنین طبق کنوانسیون وین- مصوب 1969- معاهداتی که تحت فشار و با تهدید امضا شده باشند، قابلیت ابطال دارند. اما متاسفانه جهان واقعی بی‌رحم‌تر و غیراخلاقی‌تر از آن است که چنین آرزوها و آرمان‌هایی پای خود را از کاغذ فراتر بگذارند. تهدیدهای لاینقطع آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران، نمونه بارزی از این وضعیت است. دولت بایدن که مدعی بود می‌خواهد به برجام برگردد، چند هفته‌ای است که ادبیات تهدیدآمیز را دستور کار خود قرار داده و از روی میز بودن سایر گزینه‌ها علیه ایران می‌گوید. در همین حال رژیم صهیونیستی به عنوان مترسک آمریکا در منطقه نیز فعال شده و سعی دارد وضعیتی نگران کننده از خود نمایش دهد. اعلام اختصاص بودجه میلیاردی برای مقابله با برنامه هسته‌ای ایران، خرید جنگ‌افزارهای خاص از آمریکا، تمرین هوایی برای حمله به تاسیسات ایران و اظهاراتی مبنی بر احتمال بالای برخورد نظامی از جمله پرده‌های این نمایش مشترک آمریکایی-اسرائیلی هستند. نکته مضحک ماجرا آنجاست که این تهدیدها برای آن است که ایران بپذیرد در میز مذاکره، قدرت موشکی و منطقه‌ای خود را تقدیم کرده و عملاً خود را خلع سلاح کند. سناریو بدی طراحی نشده و هر کسی نقش خود را دارد؛ از آمریکا گرفته تا رژیم اسرائیل، سه کشور اروپایی و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی. مشکل این نمایشِ ژانر وحشت فقط یک چیز است؛ تماشاکننده‌ای که کل صحنه برای او تدارک دیده شده، می‌داند با یک نمایش، آن هم از نوع تکراری‌اش طرف است. کارگردان و بازیگران نمایش هم این را می‌دانند و از این مسئله عصبی هستند. مقاله اخیر «دنیس راس» در فارین پالیسی بازتابی از این وضعیت است. راس به صراحت کار نکردن اهرم ارعاب علیه ایران را خطرناک توصیف کرده و توصیه می‌کند؛ «باید ترس ایران از واکنش آمریکا را احیا» کرد. این همان نکته‌ای است که نشریه صهیونیستی «اسرائیل‌ هیوم» نیز در مقاله هفته پیش خود به آن اشاره کرده و گفته بود راه گرفتن امتیازات مد نظر از ایران، معتبر جلوه دادن تهدید نظامی است. ✅ @iransiasat_ir 👈