وقتی چشمهای صادق با کمک آقامعلم روشن میشود
🔹 روز شکوفههای سال ۱۳۷۸ بود و من مانند هرسال، پایۀ اول را برای تدریس انتخاب کرده بودم. بچهها در حیاط، کنار مادر و پدران خود ایستاده بودند. بعضی شیطنت میکردند، میدویدند یا سروصدا میکردند؛ عدهای هم کنار والدین خود منتظر شروع برنامهها بودند.
🔹 هزینۀ عمل بهسختی و توسط خیرین فراهم شد. جراحی صادق بهخوبی پیش رفت. یکی دو روز بعد، من به دیدن صادق رفتم. حالش خیلی بود. مادر و پدر او هم از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدند! صادق در فکر بود. به او گفتم: «در چه فکری؟ درس و مدرسه؟» و صادق گفت: «بله آقا!» و من با لبخندی گفتم: «نگران نباش، از فردا خودم به خانهتان میآیم!»
🔹 گفتنی است این مطلب نخستینبار در شمارۀ ۲۵۶ ماهنامۀ پرتو مهر (فروردینماه ۱۴۰۳) منتشر شده است.
♨️متن کامل خبر را اینجا بخوانید:
https://isf.medu.gov.ir/fa/node/198056
💠
کانالهای آموزش و پرورش استان اصفهان:
📍|
ایتا | 📍|
شاد | 📍|
روبیکا | 📍|
بله |