ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺷﺎﺩﮐﺎﻣﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺣﻔﻆ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﮐﺎﺭ ﺳﺨﺘﯽ ﺍﺳﺖ ...
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﻨﯿﻢ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﻓﮑﺮ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ...
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﻫﻤﻪﯼ ﻧﯿﺎﺯ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﺷﻮﺩ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﻣﻬﻢﺗﺮﯾﻦ ﻧﯿﺎﺯ ﻣﺎ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؛ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ...
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺷﺪﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮﻣﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﯿﺎﺯ داشتیم...
ما فکر میکردیم مرد باید قوی باشد و از زن مراقبت کند؛
نمیدانستیم قرار است که ما از یک دیگر مراقبت کنیم....
ما فکر میکردیم اگر به دنبال اهداف شخصی و رشد خود باشیم بیوفایی است؛ نمیدانستیم بیش از حد به حریم یک دیکر وارد شدن چقدر میتواند خفقان آور باشد...
ما فکر میکردیم وقتی طرف مقابل رشد کند، تهدیدی برای دیگری است؛ نمیدانستیم هر کدام آن قدر خوب هستیم، که احساس تهدید شدن نکنیم...
فکر میکردیم هر کس در خواست کمک کند ضعیف است؛ نمیدانستیم همه به کمک نیاز دارند..
فکر میکردیم پول ما را ایمن میکند؛ نمیدانستیم که امنیت؛ یعنی بدانید که میتوانید زندگیتان را بسازید، و در کنارش مادیات هم قرار دارد..
فکر میکردیم دیگری به ما عشق نمیورزد؛ نمیدانستیم که ما عشق او را احساس نمیکنیم و نمی پذیریم...
او گمان میکرد من خوشحالم نمیدانست چقدر ترسیدم...
من گمان میکردم او خوشحال است؛ نمیدانستم چقدر ترسیده است... ما نمیدانستیم...ما فقط نمیدانستیم...خیلی چیزها بود که نمیدانستیم...
📕 ﺑﺎﺧﺘﻦ ﯾﮏ ﻋﺸﻖ، ﯾﺎﻓﺘﻦ ﯾﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ
✍🏻
#ﺳﻮﺯﺍﻥ_ﺟﻔﺮﺯ
https://eitaa.com/islaminhome