ما معمولا قبل از عملیاتهای بزرگ، مثل خیبر، بدر و ...، به همراه فرماندهان از جمله آقامحسن[رضایی]، برای استمداد و زیارت به حرم ثامنالحجج(ع) مشرف میشدیم که بعد از زیارت، برای دیدار خدمت حضرت امام(ره) می رفتیم و سپس، راهی منطقه میشدیم. به من هم، همیشه به عنوان روضه خوان، نوحه خوان و حماسه خوان محبت میکردند و در این سفرها، همراهشان بودم. خاطرم هست در این تشرفهایمان به حرم مطهر امامرضا(ع) و حرم حضرت معصومه(س)، بارها با آقامهدی باکری، حاج همت، احمد کاظمی و ... مشرف می شدیم که خاطرات زیادی از این زیارتها دارم.
در یکی از زیارتهایمان در حرم مطهر امام رضا(ع) که روضه منوره در اختیار فرماندهان قرار گرفته بود، یادم هست آقامهدی باکری، کنار ضریح نشسته و سرش را به ضریح تکیه داده بود و با حالت خاصی گریه میکرد، که البته برادرش حمید هم، شهید شده بود. دقیقاً، آن لحظات را به خاطر دارم، وقتی او در آن حالت گریه می کرد، من هم از حال و هوای او، حال و هوایم خاص شده بود، با گریه های او، من هم گریه ام میگرفت. در آن لحظات، فکرهای مختلفی به ذهنم میآمد که دلیل این حال و هوای الان او چیست؟ میدانستم یکی از مهم ترین دعاها و توسلهایش و آن احساسات، «شهادت» است. فرماندهان و همه رزمندگان ما، آن سالها یکی از مهم ترین دعاهایشان، شهادت بود. از طرف دیگر، به این هم فکر میکردم که آقامهدی، الان به کدام شهید فکر میکند. آیا دلش برای برادرش حمید تنگ شده است؟ آیا به نیروهایش که با فرمان او در عملیات ها شرکت کرده و شهید شده اند فکر میکند؟ در همین فضا و حال و هوا بودم که به دلم آمد نکند این زیارت، آخرین زیارت آقا مهدی باشد. آن زیارت قبل از عملیات بدر بود. آنجا در همان حال و هوا، به چند نفر از دوستان گفتم: به نظرم این زیارت، زیارت آخر آقامهدی باشد. اتفاقاً به زیارت حرم مطهر حضرت معصومه(س) هم که مشرف شده بودیم، آقامهدی باکری که خیلی هم محجوب و کم حرف بود، آن جا هم حس و حال خاصی داشت. اتفاقا همان سفر و زیارت، آخرین زیارت آقامهدی شد و پس از آن به شهادت رسید. در سالهای بعد، هر وقت و در هر نشستی که با فرماندهان، مثل آقامحسن، احمد کاظمی و ... بودیم، امکان نداشت و ندارد یاد و خاطره ای از آقامهدی در صحبت هایمان ذکر نشود.
📎
yon.ir/AEt6S
@jaarchi