خیلی منتظر پلیس بودم و در این مدت زمان مردها خیلی بهم فحاشی کردن ناگهان یکی از دوستان همسرم که با موتور داشن رد میشدو باتعجب به جمعیت نگاه میکرد را دیدم داد زدم آقای .‌‌‌‌‌‌‌.. آقای .. ایستاد اومد جلو و وقتی فهمید چی شده کنارم ایستاد تا پلیس بیاد زمانی که پلیس آمد ومن داشتم شرح ماوقع به پلیس میدادم موتور سواری از اون طرف خیابون فریاد زد و بنده را تهدید به قتل کرد . آخه عکس و فیلم زیاد گرفتن و بخاطر همین میگفت اگر با اون خانم کاری داشته باشم هرجا منو ببینه منو میکشه به پلیس گفتم دیدی چی گفت که متاسفانه گفت خودت برو شکایت کن وبقیه مطالبی که به پلیس گفتم رو صورتجلسه کرد و رفت داشتم با حالی زار و پریشان برمیگشتم که برم خونه ناگهان گوشیم زنگ خورد شماره ای ناشناس بود گفت خانم فلانی حالتون خوبه ؟؟ الان چطوری خوبی گفتم ممنون شما . سریع گفت گوشیتو گرفتی یا نه عکسها چی شدن هنگ کرده بودم گفتم شما کی هستی . گفت به ما همه چی گزارش شده گوشیتون مشغول یا خاموش نباشه ما با شما تماس میگیریم اون روز روز پنج شنبه بود کتک خورده بودم جمعیت سی چهل نفری بهم فحش دادن مسخره ام کردن رفتم خونه و غصه دار نشستم و بحال بی‌کسی و غربتی که داشتم گریه کردم گفتم خدایا جالب اینجاست که اون خانم به چادر من ایراد گرفت شروع کننده اون خانم بود ولی اگر منم از اول شروع کرده بودم که حرفم خلاف شرع نبود چی شد چرا این اتفاق افتاد چرا هوامو نداشتی 😭😭😭