می دانیم که هست و می گوئیم که نیست ، بودنش را دوست نداریم چون به حساب ما رسیدگی می شود ، برای نبودنش دلیل قطعی نداریم فقط آرزو داریم که ای کاش نباشد ، در آیات سوره حاقه می خوانیم : اما کسی که نامه عملش به دست راستش داده شده گوید بیائید و کتابم را بخوانید ، من یقین داشتم که به حسابم می رسم ، پس او در یک زندگی راضی کننده است ، در بهشتی عالی ، میوههایش نزدیکند ، بخورید و بیاشامید گوارایتان باد به آنچه قبلاً انجام دادید ، و اما کسی که نامه عملش به دست چپ اوست گوید کاش بدستم نرسیده بود و از حساب خود خبر نداشتم ای کاش مرگ پایان همه چیز بود ، مالم برایم سودی نکرد ، قدرت من از دستم برفت .