🌵روایت اسرای مفقودالاثر🌿
قسمت:(۵۳)
💢
روی دوم سکه💢
آنچه تا کنون براتون روایت کردم ترسیمی از رویِ سیاه و اسفناک شرایطی بود که دشمن خبیث بر اسرای ایرانی تحمیل کرده بود و در واقع نما و شِمایی گویا از پلیدی باطنی دشمن بعثی بود که شقاوت و سنگدلی رو به اوج رسونده بود، اما هر سکه ای دو رو داره. توی اون شرایط، قاعدتا باید طاقتها طاق شده و عصبانیت و بیحوصلگی بر تمامی لحظات عمر افراد مستولی بشه و هر آن و لحظه شاهد نزاع و دعوا و پرخاش کردن به یکدیگه بود که در زندانهای مخوف دنیا معمولا اینگونه است، اما محیط اسارت فرزندان خمینی، چهره تابناک و لطیفی نیز داشت که تابلوهایی از هنر، زیبایی و همدلی رو خلق میکرد و نگارشگر این تابلوها سربازانی بودن که در عین سادگی و مظلومیت، خود را وارث فرهنگ ناب مکتب اهلبیت و سفرای نظام اسلامی در سرزمین بیگانه میدونستن.
در این روی سکه نه تنها خبری از پرخاش و خشونت نبود، بلکه آئینهی زلالی بود که فقط همدلی،غمخواری و از خودگذشتگی در اون دیده میشد.
ایثار در اوج خود در اسارت تجلی یافته بود و بعضیا همون یه کفِ دست برنج یا دو قاشق شوربا رو به مجروحا میدادن و خودشون رنج گرسنگیِ مضاعف رو تا روز دیگه تحمل میکردن. وقتی میدیدن کسی حالش بهم خورده و نیاز به خواب و استراحت داره، تعدادی سرِپا میایستادن و گردنشون از شدت خواب آلودگی به این ور و اون ور میافتاد، تا اون عزیز از دست نره و ساعاتی رو آسودهتر استراحت بکنه.
چه شبهایی که بچهها مثل مادر دلسوز و مهربونی که به طفل مریضش خیره شده باشه، پلک روهم نمیذاشتن و کنار سر بیماران بدحال مینشستن و خواب رو بر خودشون حروم میکردن. چه شبهایی که افرادی تا صبح نخوابیدن تا افراد ناتوان و ضعیفتر آسوده بخوابند. چه دلداریهای مشفقانهای که از دلی آکنده از غم و درد ساطع نمیشد و تسکینبخش دلی مضطرب نمیگردید. و چه زمزمههای عارفانه دعاهای کمیل و توسل و زیارت عاشورا که ملایم از جایجای غرفهها بگوش نمیرسید. این داستان ادامه دارد✅
#کانال_جهاد_تبیین
@pow_ms